جلسه هفتاد و چهارم
مسئله هشتم- تعلق خمس به زیادة عینیة در اموالی که خمس ندارند
۱۳۹۴/۱۲/۱۲
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
در مسئله هشتم بحث از تعلق خمس به زیادۀ حکمیۀ در اعیانی است که یا متعلق خمس نیستند یا خمس آنها قبلاً پرداخت شده است، عرض کردیم امام(ره) متعرض زیادۀ عینیۀ اعم از متصله و منفصله در این مسئله نشدهاند، اما مرحوم سید در مسئله پنجاه و سوم به این موضوع هم رسیدگی کردهاند. علی أی حال ما برای اینکه بحث را کامل کنیم هم حکم در زیادۀ عینیۀ و هم در زیادۀ حکمیۀ را بررسی خواهیم کرد.
حکم مسئله در زیادة عینیة
اما در مورد زیادۀ عینیۀ به طور کلی این مسئله رأساً در روایات مورد تعرض واقع نشده است. در کلمات قدما اصحاب هم، این مسئله مطرح نیست. چه زیادۀ عینیۀ و چه زیادۀ حکمیۀ. بنابراین نمیتوانیم به سراغ اجماع و شهرت و امثال آنها برویم. تنها مستندی که میتواند مورد بررسی قرار بگیرد، همان عمومات باب خمس و ادلهای است که خمس را در مطلق فائده یا در خصوص ارباح مکاسب ثابت کردهاند، از این جهت که ما این مورد را از تطبیقات آن عمومات بدانیم لذا چهارچوب کلی مستند و دلیل مسئله خمس در زیادات اعم از عینیۀ و حکمیۀ همان عموماتی است که خمس را ثابت کرده است. البته به نظر بعضی در مطلق فائده (به غیر از آن عناوین خاص که خمس در آنها بخصوص ثابت شده یا در خصوص ارباح مکاسب «مازاد عن موونة السنة» که در این صورت اختصاص به ارباح مکاسب پیدا میکند. به هر حال به خاطر همین نکته ما شاهد اقوال متنوع و انظار متکثر در این مسئله هستیم، پس در همین ابتدای بحث دقت داشته باشیم که در اینجا دلیل یا نص خاصی وجود ندارد. بر این اساس ما ابتدا در باب زیادات عینیۀ و سپس زیادات حکمیۀ این موضوع را بررسی میکنیم.
الف) متصله
زیادۀ عینیۀ تارۀ متصله است و اخری منفصله؛ زیادۀ عینیۀ متصلة مثل چاق شدن حیوانات و رشد درختان، فرض کنید باغی از کسی به فرزندش به ارث رسیده و این باغ درختان کوچکی داشته، لکن بعد از مدتی این درختان رشد و نمو پیدا کردهاند، این رشد درختان یک زیادۀ متصله و عینیۀ است، چون خود این عین رشد و زیادۀ پیدا کرده یا مثلا گوسفندانی به ارث رسیده و اینها چاق شدهاند، لذا در خود عین زیادۀی پیدا شده است، پس این زیادۀ متصل است، بحث زائیدن بچه و زاد و ولد نیست، میخواهیم ببینیم چنانچه کسی از مالی که خمس به آن تعلق نمیگیرد، مثل ارث یا مالی که قبلاً خمس آن داده شده و مخمس است، اما این زیادۀ پیدا شود، آیا این زیادۀ خمس دارد یا ندارد؟
به نظر میرسد هیچ مانعی برای تعلق خمس به این زیادۀ نیست. ما مسئله را بر اساس دو مبنایی که در این رابطه وجود دارد و از دو زاویه، میتوانیم بررسی کنیم؛ یک مبنا این است که خمس در مطلق فائده ثابت است؛ چون ادله خمس، خمس را در غنائم جنگی، غوص، معدن و کنز و مطلق فائده ثابت کردهاند (این یک مبنا و یک نگاه است)، نگاه دوم این است که خمس به غیر از آن موارد چهار گانه که نص خاص در مورد آن داریم در ارباح مکاسب ثابت است نه در مطلق فائده؛
اگر خاطرتان باشد در این رابطه قبلاً به تفصیل بحث کردهایم، در بحث از موضوع خمس در «مازاد عن موونة السنة» این مسئله را بررسی کردیم و انظاری که در این رابطه وجود دارد مطرح شد. گفتیم بعضی معتقد هستند در غیر از معدن وکنز و غوص و غنیمت، خمس فقط در خصوص ارباح مکاسب ثابت است، البته به قید «زیادۀ عن موونة السنة» بعضی هم معتقد بودند خمس در فوائد اختیاری و ارادی ثابت است، چه بالتکسب باشد چه به غیر التکسب و نظر سوم این بود که خمس در مطلق فائده ثابت است، چه بالاختیار و التکسب حاصل شده باشد و چه من دون اختیار و من دون تکسبٍ؛ ما ادله این انظار را بیان کردیم. نظر ما این شد که خمس در مطلق فائده ثابت است، «سواء حصلت بالتکسب أو بغیر التکسب و سواء حصلت بالاختیار أو بغیر الاختیار»، هرچند بعضی قائل به نظر دوم شده و گفتهاند خمس در مطلق فائده اختیاری ثابت است، چه با تکسب باشد چه بدون تکسب، امام(ره) هم قول اول را اختیار کردهاند که خمس در خصوص ارباح مکاسب واجب است «إذا زادت عن موونة السنة». حال با توجه به اینکه موضوع خمس در مانحن فیه طبق انظار مختلف متفاوت میباشند، اگر کسی گفت موضوع خمس مطلق فائده است، چه بالاختیار باشد چه من دون الاختیار، چه با تکسب باشد چه بدون تکسب، این طبیعتاً شامل ما نحن فیه هم میشود و لذا در زیادۀ عینیۀ متصلة خمس واجب میشود؛ چون صدق فائده به معنای مطلق بر آن میشود و نظر ما این بود که هر چیزی که مصداق فائده باشد متعلق خمس است.
پس طبق این مبنا کاملاً مسئله روشن است، در دو مثالی که گفتیم یعنی چاق شدن گوسفندان و رشد درختان، به هر حال وقتی درختی رشد میکند این یک فائدهای نصیب صاحب خود میکند، یا اگر گوسفندی مثلا لاغر است و چاق میشود این یک فائدهای نصیب صاحب خود میکند، پس صدق فائده میشود لذا ادله وجوب خمس در مطلق فائده شامل این مورد میشود. بنابر این باید بگوییم خمس در اینجا واجب است.
مرحوم سید در عروه فرمودهاند وقتی زیادۀ حاصل میشود خمس واجب است، اما امام (ره) در تعلیقهای که در ذیل عبارت سید دارند بین دو صورت تفصیل دادهاند که این تفصیل در زیادۀ حکمیۀ هم مطرح است، عبارت مرحوم سید این بود: «إذا كان عنده من الأعيان الّتي لم يتعلّق بها الخمس أو تعلّق بها لكنّه أدّاه فنمت و زادت زيادة متّصلة أو منفصلة وجب الخمس في ذلك النماء» تعلیقیه امام این است: «إذا کان الاستبقاء للاکتساب بنمائها المتصله أو المنفصله لا مطلقا» امام میفرماید: خمس در زیادۀ عینیۀ چه متصله و چه منفصله زمانی واجب است که نگهداری عین برای اکتساب باشد، اینگونه نیست که مطلقا در هر زیادۀ این خمس واجب باشد، مثلا زمینی که به ارث رسیده تارۀ وارث آن باغ و زمین را برای سود بردن واکتساب نگهداری میکند و گاهی برای بهره برداری خود که مثلا از شیر و پشم این گله گوسفند استفاده کند، یا از میوههای درختان استفاده کند و قصد اکتساب و سود بردن ندارد، اینجا خمس واجب نیست. پس امام(ره) بین صورت «استبقاء للاکتساب» و «استبقاء للانتفاع» فرق گذاشتهاند. بعضی از بزرگان دیگر هم این تفصیل را دادهاند. به هر حال، امام میفرماید از این جهت فرقی بین متصل و منفصل نیست، مرحوم سید هم در متن عروه به نحو مطلق فرموده: اگر نمائی پیدا شود «فنمت»، «و زادت زیادۀ متصله أو منفصله، وجب الخمس فی ذلک النماء».
اگر مبنای ما در موضوع خمس مطلق فائده باشد، چه اکتساب محقق شده باشد چه نشده باشد، خمس واجب است. کما ذهب الیه السید، اما اگر مبنای ما این باشد که خمس فقط وقتی واجب است که آن فائده در اثر اکتساب و تکسب حاصل شده باشد، قهراً در اینجا این تفصیل صحیح است و باید بگوییم این مال را برای اکتساب نگه داشته است یا برای انتفاع.
پس وجه تفاوت نظر مرحوم سید و امام (ره) همان است که گفته شد، یکی موضوع خمس را مطلق فائده میداند و دیگری موضوع خمس را فائده مکتسبه قرار داده است، قهراً نتیجه اتخاذ این دو مبنا در ما نحن فیه متفاوت میشود، ما در آنجا یک اشکال به مرحوم سید کردیم و گفتیم: ظاهر عبارت مرحوم سید نشان میدهد ایشان مسئله اکتساب را دخیل نمیداند، ظاهر آن این است که میخواهد بگوید در مطلق فائده است ولی همان جا در ثبوت خمس در بعضی موارد اشکال کرده بود که ما به مرحوم سید اشکال کردیم و گفتیم ظاهر این فرمایشات با هم سازگار نیست.
علی ای حال در مورد زیادۀ متصله از آنجا که مبنای ما در موضوع خمس در غیر موارد منصوصه اربعه این بود که خمس در مطلق فائده ثابت است، چه بالاختیار باشد چه من غیر اختیار، چه بالاکتساب باشد چه بغیر الاکتساب، قهراً در اینجا هم باید بگوییم خمس در زیادۀ متصله ثابت است و فرقی هم نمیکند این رابرای اکتساب نگهداری کرده باشد یا برا انتفاع، البته مرحوم سید در مورد زیادۀ حکمیۀ نظری دارند که بعداً عرض میکنیم، لذا به نظر ما در اینجا کلام امام محل اشکال است، البته امام به این مطلب در مسئله هشتم تصریح نکرده بلکه در حاشیهای که به مسئله پنجاه و سوم عروه زدهاند، بیان کردهاند. پس اختلافی که ما با امام (ره) در اینجا داریم در اصل مبنا است، لذا اشکال به این تعلیقهی امام (ره)، در واقع یک اشکال مبنایی است و إلا طبق مبنای خود امام تفصیلی که بین صورت استبقاء و غیر آن دادهاند درست است، اما به نظر ما ناتمام است؛ چون ما در اصل مبنای ایشان اشکال کردیم.
ب) زیاده منفصله
زیادۀ منفصله هم دقیقاً مثل زیادۀ متصله است، زیادۀ منفصله مثل زاد و ولد گله گوسفندی که از میت به ارث رسیده است، این زیادۀ منفصل است یعنی کاملاً جدا است، بر این اساس، فائده بر زیادۀ منفصله به نحو واضحتری صدق میکند، حتی اگر کسی در صدق فائده بر زیادۀ متصله خفائی ببیند در زیادۀ منفصله دیگر هیچ خفائی وجود ندارد، تا بحال یک گوسفند بود حال دو گوسفند شده است، مثلا صد گوسفند بوده است، حال صدو بیست گوسفند شده است، اینجا دیگر تحقق عنوان فائده کاملاً واضح و روشن است. بنابراین، در زیادۀ منفصله هم حکم همانند زیادۀ متصله است و فرقی از این جهت نیست، همان تعلیقهای که از امام خواندیم در اینجا هم جریان دارد، چون ایشان فرموده: چه در زیادۀ متصله و منفصله اگر استبقاء برای استرباح و اکتساب باشد یعنی نگهداری برای سود بردن باشد باید خمس آن را بدهد، اما اگر برای بهره بردن شخص خودش باشد خمس ندارد. لذا همان اشکال در اینجا هم جریان دارد و فرقی از این جهت بین زیادۀ متصله و منفصله نیست.
بنیانگذار تفرقة در جامعه اسلامی شیطان است
هر کسی رقابتهای انتخاباتی را به مرز عداوت رسانده باشد در برابر خدا و مردم مسئول است
جملهای از امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه بیان شده است که با توجه به شرائط و اوضاعی که در آن بسر میبرم به نظر میرسد مسئله قابل توجهی باشد، حضرت (ع) میفرمایند:
«إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ» ؛ شیطان راههای خود را بر شما آسان جلوه میدهد تا گرههای محکم دین شما را یکی پس از دیگری بگشاید و بجای وحدت و هماهنگی، پراکندگی و تفرقه را به شما بدهد و در تفرقه و پراکندگی شما را دچار فتنه کند.
به چند نکته مهمی که در این بیان وجود دارد، اشاره میکنم:
یکی اینکه تأسیس تفرقه کار شیطان است؛ شیطان در صدد است گرههای محکم دین شما را باز کند، منظور از گرههای محکم در دین، یعنی آن نقاط اصلی و اساسی اتصال و پیوند ما در دین است، در دین نقاط و مواضع مهمی وجود دارد که باعث پیوستگی و اتصال مردم از جهات مختلف است، مثلا از گرههای محکم در دین، ایمان قلبی است، عمل صالح است، دوری از دلبستگی به دنیا است، مراقبت نفس است، همه آنچه که وسیله ترقی و تکامل انسان است و در دین به عنوان ابزار صعود انسانی معرفی شده است، اینها گرههای محکم در دین هستند، شیطان درصدد این است که این گرهها را یک به یک باز کند و این اتصال مجموعه تعالیم دینی را از بین ببرد تا کسی نتواند به واسطه این مسئله به خدا نزدیک شود. شیطان درصدد است انسانها را به خودش نزدیک کند و با تسهیل طرق و راههای خود و آسان کردن آنها مردم راجذب کند، «إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ»، شیطان راههای خود را برای شما آسان جلوه میدهد و درصدد است گره آن نقاط حساس دین شما را از بین ببرد، از جمله آن گرههای محکم در دین مسئله اتحاد و همدلی است، مسئله با هم بودن جامعه اسلامی است، وقتی آن گرههای دین را، آن نقاط اتصال مردم و وحدت مردم را از بین ببرد، «وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ»، بجای آن تفرقه میگذارد، آن پیوندهای مهم از بین میرود و هر دو کار شیطان است «أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ»، جماعت و اتحاد و همبستگی و اخوت و همدلی را بگیرد و بجای آن تفرقه و پراکندگی اعطا کند، تردیدی نیست در اینکه تفرقه در جامعه اسلامی بواسطه شیطان تأسیس میشود، بنیان گذار تفرقه در جامعه اسلامی شیطان است، قهراً کسی مثل شیطان با همه پیچیدگیهای خود وقتی بخواهد بنیان تفرقه را در جامعه استوار کند برای هر کسی از راهی وارد میشود، برای بنده از این راه که این وظیفه شرعی ما است و به کسی دیگر به نحو دیگر القاء میکند، هرکسی را به نحوی فریب میدهد تا دلها دور شود و تفرقه جای جماعت و اتحاد را بگیرد و نتیجه قهری تفرقه فتنه است.
پس اساس فتنه به واسطه شیطان و از طریق تفرقه محقق میشود، قهرا باید به این جهت بیشتر توجه شود، جامعه اسلامی ما باید بیشتر به این موضوع عنایت داشته باشد، دشمن مایل به وحدت و یکپارچگی ملت مسلمان نیست، لذا میبینید امروزه در گوشه گوشه این دنیا به طرق مختلف با هزینههای گزاف و برنامه ریزیهای وسیع بین ملتهای اسلامی جدایی میاندازند، همین کار را در داخل ایران میکنند. در داخل ایران هم دشمن درصدد است ما را دچار تفرقه کند و جامعهای که در آن تفرقه پیدا شود گرفتار فتنه است، هوشیاری ما امروز میتواند، مانع چند دستگیها شود، هشیاری در برابر شیطان درون و هشیاری در برابر دشمنان بیرون و شیاطین خارجی.
هر کسی رقابتهای انتخاباتی را به مرز عداوت رسانده باشد در برابر خدا و مردم مسئول است.
طبیعتاً در جامعه اسلامی از قدیم الایام بین دانشمندان علوم اسلامی از جمله متکلمین، فلاسفه، فقها، حکما، اهل حدیث اختلاف بوده و هر کدام به حسب ذوقی که داشتهاند نظر و تمایلی داشتهاند و بین آنها اختلاف نظر وجود داشته است، ولی گاهی انسان میبیند در یک مقاطعی این اختلاف انظار به کینه و عداوت و تکفیر و تفسیق مبدل شده است. این خطرناک است؛ بنده باز هم عرض میکنم الان به هر حال ایام انتخابات سپری شده است، در ایام انتخابات رقابت یک امر قهری است. هرچند در همین ایام هم بداخلاقیهایی مشاهده شد، هرکسی این رقابتها را به مرز عداوت برساند یا رسانده باشد، در برابر خداوند و مردم مسئول است، این را با دقت توجه کنیم که استمرار کینهها و عداوتها و دشمنیها فقط شیطان را خوشحال میکند و شیطان را به هدفش نزدیک میکند.
ما خیلی از اوقات عقاید همدیگر را قبول نداریم، در یک مباحثه طلبگی با هم بحث میکنیم، شما یک برداشتی دارید هم بحث شما یک برداشت دیگری دارد، شما میفرمایید آقای آخوند این را گفته و دیگری میگوید حرف آخوند این است، این بحثها باید باشد، اما قرار نیست که این اختلاف نظرها به مرز کینه برسد و موجب جدایی بین ما شود، ولی متأسفانه این اتفاقات دارد میافتد؛ جامعهای که در آن این چند دستگیها تقویت شود یعنی جایگاه شیطان تقویت شده است، شما روحانیت، طلاب، مبلغین، تا میتوانید باید در جهت همدلی و اتحاد و الفت بین مردم تلاش کنید و کدورتها را کم کنید، اینگونه نباشد که ما خودمان عامل تشدید کدورتها و کینهها باشیم، بخاطر خدا، بخاطر مردم، بخاطر آخرت، به خاطر دنیا و هرچه که اسم آن را میگذاریم باید یک مقدار مراقبت بیشتری داشته باشیم.
«الحمد لله رب العالمین»
نظرات