جلسه شصت و یکم – مسأله بیست و سوم – جهت دوم: بحث در کیفیت تعلق خمس – احتمال اول و بررسی آن

جلسه ۶۱ – PDF

جلسه شصت و یکم

مسأله بیست و سوم- جهت دوم: بحث در کیفیت تعلق خمس- احتمال اول و بررسی آن

۱۳۹۵/۱۱/۱۳

 

خلاصه جلسه گذشته

در مورد کیفیت تعلق خمس به عین ۹ احتمال مطرح شد که پس از بررسی اولیه، چهار احتمال قابل اعتناء باقی ماند که باید مورد بررسی قرار بگیرد.
احتمال اول: اینکه خمس به عنوان حق متعلق به عین شود إما به نحو الاشاعه أو بنحو الکلی فی المعین.
احتمال دوم: اینکه خمس ملک باشد برای صاحبانش ولی متعلق به مالیت عین شود به نحو شرکت. یعنی شرکت در مالیت ولی نه شرکت در ملکیت نسبت به خود عین بلکه شرکت در ملکیت نسبت به مالیت عین.
احتمال سوم: احتمال سوم اینکه خمس، ملک باشد و متعلق به عین علی نحو الاشاعه.
احتمال چهارم: احتمال چهارم اینکه خمس ملک باشد و متعلق به عین بنحو الکلی فی المعین.
پس از مجموع احتمالاتی که در دو جلسه گذشته ذکر و اجمالاً بررسی شد، این چهار احتمال قابل اعتناء باقی می‎ماند. بنابراین باید ادله این چهار احتمال بررسی شود تا نهایتاً معلوم شود که کیفیت تعلق خمس به عین چگونه است.

احتمال اول

احتمال اول این است که خمس به عنوان حق برای صاحبان خمس، به عین متعلق شود. یا به نحو اشاعه یا به نحو کلی فی المعین، که تفاوت این دو در جلسه گذشته ذکر شد. علت اینکه این دو نحوه با هم ذکر شد این است که اگر اصل حق بودن خمس نفی شود، دیگر تفاوتی ندارد که به نحو الاشاعه باشد یا به نحو کلی فی المعین.

بررسی ادله احتمال اول

چهار دلیل برای این احتمال ذکر شده است:

دلیل اول

در برخی روایات تعبیراتی وارد شده مبنی بر اینکه خداوند متعال برای پیامبر(ص)، اهل بیت(ع) و ذی‎القربی حقی را در اموال مردم قرار داده است. تعبیر به جعل حق فی اموال الناس در بعضی روایات وارد شده است. لذا اینکه در خود روایات تعبیر «حق» آمده، بهترین دلیل بر این است که خمس حقی است که به صاحبان خمس تعلق دارد.

بررسی دلیل اول

این دلیل مورد قبول نیست زیرا به قرینه بعضی از تعابیر در خود همین روایات و روایات دیگر، مقصود از حق در این مقام یک معنای عامی است و منظور حق در مقابل ملک نیست. این حق یعنی اینکه بخشی از این اموال مربوط به صاحبان خمس است. اینجا سخن از اصل تعلق خمس اموال الناس به پیامبر(ص) و ذی القربی است اما اینکه کیفیت آن چگونه است و آیا به نحو حق اصطلاحی است یا به نحو ملک؟ اصلاً منظور نظر نبوده است و روایات از این جهت در مقام بیان نیستند بلکه فقط می‎خواهند اصل تعلق یک پنجم این اموال را به پیامبر(ص) و ذی القربی بیان کنند؛ اما اینکه به نحو حق در مقابل ملک است، استفاده نمی‎شود.

دلیل دوم

دلیل دوم دلیلی است که مرحوم حکیم در مستمسک به آن اشاره کرده است(البته ایشان فقط ناقل این دلیل است نه اینکه نظر خود ایشان این باشد). ایشان می‎فرماید ظاهر بعضی از روایات این است که موضوع خمس در واقع ظرف خمس است و آنچه که با ظرفیت مناسب است، این است که قیام خمس به این موضوعات، از قبیل قیام حق به موضوعش باشد.
در بعضی روایات مثل روایت عمار بن مروان [که قبلاً هم خوانده شد] سؤال از خمس شده و امام (ع) فرموده است: «فِيمَا يُخْرَجُ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ الْبَحْرِ وَ الْغَنِيمَةِ وَ الْحَلَالِ الْمُخْتَلِطِ بِالْحَرَامِ إِذَا لَمْ يُعْرَفْ صَاحِبُهُ وَ الْكُنُوزِ الْخُمُس‏»  عمار بن مروان سؤال می‎کند از چیزهایی که متعلق خمس است. امام (ع) می‎فرماید: در چیزی که از معدن، دریا، خارج شود و نیز غنیمت جنگی و مال حلال مخلوط به حرام که صاحبش معلوم نیست، خمس ثابت است.
در اینجا کلمه «خمس» که در روایت آمده، ظاهر آن کسر مشاع است. یعنی وقتی می‏فرماید در معدن یک پنجم است، ظهور در یک پنجم مقداری است که از معدن استخراج می‎شود. یعنی کأنه به نحو اشاعه ملک صاحبان خمس است ولی یک قرینه ای در این روایت وجود دارد که معنای کسر مشاع از آن استفاده نمی‎شود؛ و آن این که حرف «فی» در این روایت آمده است؛ می‎فرماید: «فیما یخرج ….» ، «فی» در اینجا بر معنای ظرفیت دلالت می‎کند و قرینه است بر اینکه مقصود از خمس یعنی مقداری از مال که مساوی با خمس است و در حقیقت می‎خواهد بگوید در این مال و موضوع (یعنی در معدن، دریا، غنیمت و کنز )یک پنجم به عنوان حق ثابت است. چون حرف «فی» که به معنای ظرفیت است در این روایت استعمال شده از ظرفیت، تباین ظرف و مظروف استفاده می‎شود، پس باید بگوییم این خمسی که در روایت آمده، لزوماً از خود اینها نیست.
مثلاً زمانی که شما می‏گویید «الماء فی الکوز»، وقتی حرف «فی» که معنای ظرفیت دارد را به کار می برید، مشخص می‎شود که یک ظرف دارید و یک مظروف و بین ظرف و مظروف هم تباین است زیرا ظرف شیءٌ و مظروف شیءٌ آخر. اینجا هم که این مضمون آمده که «الخمس فیما یخرج من المعادن»؛ «خمس» مظروف می‎شود و «مایخرج من المعادن» به عنوان ظرف شناخته می‎شود و از باب اینکه ظرف و مظروف باید با هم مباین باشند، معلوم می‎شود که این خمس از خود این اموال نیست بلکه مقداری از مال است که مساوی با یک پنجم از این اموال است. پس در واقع حقی است متعلق به عین و نه اینکه از خود این عین باید یک پنجم جدا شود.
این محصل دلیلی است که مرحوم آقای حکیم در اینجا ذکر کرده‎اند و خلاصه آن این شد که چون کلمه «فی» اینجا استعمال شده و به معنای ظرفیت است و در معنای ظرفیت بین ظرف و مظروف تباین وجود دارد، پس در اینجا که خمس متعلق به این امور می‎شود، در واقع کأنه قیام خمس به این امور مثل قیام حق به موضوع آن است. اینها موضوع یک حق می‎شوند و خمس به عنوان حق شناخته می‎شود.

بررسی دلیل دوم

این دلیل به نظر ما تمام نیست؛ برای اینکه روایاتی که مورد استناد مستدل قرار گرفته، در واقع مبیّن اصل تعلق خمس به این اموال است و در مقام بیان کیفیت تعلق خمس نیستند که آیا از قبیل حقیت است یا ملکیت. مثل اشکالی که به دلیل اول گرفته شد. یعنی واقعاً از روایاتی که در مقام بیان وجوب خمس هستند و اصل تشریع و تعلق خمس به این اموال را بیان می‎کنند، نمی‎توان استفاده کرد که وجوب و تشریع به چه کیفیتی است؟ لذا این دلیل نیز به همان اشکالی که دلیل اول به آن مبتلا بود، مبتلا است.

دلیل سوم

این دلیل که نظیر دلیل دوم است، توسط مرحوم آقای حکیم بیان شده است. ایشان گفته‎اند ظاهر بعضی از روایات این است که خمس یک حق مفروض علی العین است، یعنی حقی است که بر عین واجب شده. و لذا اصلاً در اینجا بحث ملکیت نیست بلکه ظهور بعضی از روایات در این است که خمس حقی است که در عین ثابت شده است. مانند مرسله ابن ابی عمیر: «ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْخُمُسُ‏ عَلَى‏ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الْكُنُوزِ وَ الْمَعَادِنِ وَ الْغَوْصِ وَ الْغَنِيمَةِ وَ نَسِيَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ الْخَامِس‏»  ابن ابی عمیر از امام صادق (ع) نقل کرده که خمس بر پنج چیز واجب است، بعد در مقام شمارش چهار مورد را نام می برد و از پنجمی نام نمی برد. راوی می‏گوید که ظاهراً ابن ابی عمیر مورد پنجم را فراموش کرده است.
حال این روایت چگونه دلالت بر تعلق حق به عین می‎کند که خمس حقی است متعلق به عین؟ در این روایت کلمه «عَلی» استعمال شده است؛ «علی» حرف اِستعلاء است. به جای فی که دال بر معنای ظرفیت است، اینجا کلمه «علی» آمده که دال بر استعلاء است و از استعلاء استفاده می‎شود که خمس حقی است که بر عین مستقر می‎شود. وقتی که گفته می‎شود فلان چیز بر فلانی ثابت است، معمولاً در مقام ثبوت حقوق از کلمه «علی» استفاده می‎شود. مثلاً «حق المؤمن علی المؤمن کذا ….» «حق الجار علی الجار کذا …» در هر جایی که کلمه حق به کار می رود، از کلمه «علی» استفاده می‎شود. در ملک هیچ گاه نمی‏گویند «مالک علی …»، چون کلمه «علی» با حق سازگارتر است. پس به واسطه حرف استعلاء که در این روایت آمده، مستدل می‏گوید ظهور دارد در تعلق خمس به عنوان حق بر عین.

بررسی دلیل سوم

اشکال این دلیل این است که این روایات اساساً در مقام بیان اصل تعلق خمس به این اموال هستند و در صدد بیان کیفیت تعلق خمس که آیا به نحو ملکیت است یا به نحو حقیت، نیستند. لذا این دلیل هم منتفی است.

دلیل چهارم

این دلیل را بعض الاعاظم بیان کرده‎اند و آن این که ظاهر ادله زکات این است که خداوند زکات را در اموال اغنیاء قرار داده است. وقتی سخن از اخذ زکات من اموال الاغنیاء است، به معنای این است که کأنه یک حقی در اموال اغنیاء برای فقرا ثابت است که باید استیفاء شود. همانطوری که راهن حق خودش را از عین مرهونه استیفاء می‎کند، در اینجا هم همین طور است. از ادله زکات، شرکت در اموال اغنیاء به دست نمی آید بلکه ظاهر ادله زکات این است که کأنه یک حقی در این اموال برای صاحبان آن ثابت است. مالیات هایی هم که مردم باید به حکومت بپردازند، حقی برای حکومت است در اموال مردم. نه اینکه دولت برای آن ده درصد که مالیات می‏گیرد، شریک در اموال مردم باشد. خیر! بلکه حقی است که گردن مردم است و باید آن را استیفاء کنند.
آنگاه اگر مستفاد از ادله زکات این باشد، از آنجا که وادی خمس و زکات یکسان هستند و معمولاً بسیاری از احکام خمس و زکات در کلیات با هم مشترک هستند؛ لذا ادله خمس هم بر همین معنا حمل می‎شود. مخصوصاً با ملاحظه اینکه در برخی روایات وارد شده که خمس عِوَض از زکات است چون صدقه بر ذی القربی حرام است و خداوند خمس را عوضاً عن الزکاة برای ذی القربی قرار داده که صدقه بر آنها حرام است.
پس در باب خمس هم کأنه یک حقی است که در اموال مردم ثابت است و این را با استفاده از ادله زکات ثابت می‎کنند و اینکه وادی خمس و زکات یک وادی است پس همان کیفیت اینجا هم جریان پیدا می‎کند.

بررسی اشکال چهارم

سه اشکال به این دلیل وارد است.
اشکال اول: همان اشکالی که به سه دلیل قبل وارد بود، به این دلیل نیز وارد است. این ادله دلالت بر اصل تعلق می‎کنند و کاری به کیفیت تعلق ندارند. یعنی واقعاً نمی‎شود از این ادله استفاده کرد که برای صاحبان خمس یا صاحبان زکات یک حقی است و می‎خواهند ملک و شرکت را نفی کنند.
اشکال دوم: بعضی از روایات باب زکات مخالف با این ادعا است؛ یعنی ظهور در این دارد که فقرا مالک آن مقدار خاص در اموال آنها هستند. به تعبیر دیگر باید گفت که ظهور در حقیت ندارند بلکه ظهور در ملکیت دارد.
اشکال سوم: بعضی روایات ظهور در نفی حقیت دارند. این با اشکال دوم تفاوت دارد چراکه در اشکال دوم ادعا شد که بعضی روایات ظهور در ملکیت دارند و در اشکال سوم ادعا می‎شود که بعضی روایات ظهور در نفی حقیت دارند از جمله اخبار تحلیل که قبلاً به تفصیل بررسی شد، ظاهر اخبار تحلیل این است که خمس، مالِ صاحبان خمس است و اگر کسی این مال را بخورد أکل مال غیر کرده است و اساساً تصرف در آنها بدون اذن صاحبان خمس جایز نیست.
در نتیجه هر چهار دلیل که مورد استدلال قرار گرفت مبنی بر اینکه تعلق خمس از قبیل تعلق حق به اعیان است، باطل شد؛ لذا احتمال حقیت کنار می رود و وقتی اساس حقیت به عنوان یک احتمال منتفی شد، دیگر تقاوتی ندارد که این حقیت به نحو اشاعه باشد یا به نحو کلی فی المعین. وقتی اصل آن رد شد، لازم نیست که بحث کنیم که این حقیت به نحو اشاعه است یا به نحو کلی فی المعین.

شکر نعمت، موجب بقاء نعمت

به مناسبت دهه فجر و ایام پیروزی انقلاب اسلامی لازم می‎بینم مطلبی را عرض کنم. ابتدا به سه مقدمه اشاره می‎کنم و سپس نتیجه گیری خواهیم کرد.
مقدمه اول: امام حسین (ع) فرموده است: «شُكْرُكَ لِنِعْمَةٍ سَالِفَةٍ يَقْتَضِي‏ نِعْمَةً آنِفَةً» شکر انسان به خاطر نعمت های گذشته، مقتضی نعمت در آینده است.
این مطلب با کثیری از روایات و نیز آیات قرآنی تأیید شده و می‎شود. خداوند در قرآن فرموده است: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ‏ لَأَزِيدَنَّكُمْ»؛ روایات دیگری هم که از رسول گرامی اسلام و ائمه معصومین (ع) وارد شده، همه بر این نکته تأکید دارند که شکر نعمتی که خداوند به انسان عنایت می‎کند، برای بقاء نعمت و نیز ازدیاد در نعمت لازم است.
مقدمه دوم: این نکته هم در نظر گرفته شود که مقصود از شکر در این روایت و نظایر آن، فقط شکر لسانی نیست. مطابق کلمات اهل بیت عصمت و طهارت (ع) شکر به معنای واقعی در برابر نعمت ها، شکر عملی است. اینکه انسان در برابر نعمتی فقط بگوید «الحمدلله» و «شکراً لله» ولی عملاً برخلاف مصالح خودش و نعمتی که به او داده شده عمل کند، موجب حفظ و استدامه نعمت نیست. پس مهم در شکر نعمت، شکر عملی است.
مقدمه سوم: اینکه شکر عملی در برابر هر نعمت، مضافاً بر شکر لسانی متناسب با خود آن نعمت است. یعنی اگر ما می‎خواهیم عملاً در برابر نعمت های خداوند شاکر باشیم، باید عملاً متناسب با آن نعمت شکرگزار باشیم. شکر نعمت سلامتی، شکر نعمت توفیق تحصیل علوم اسلامی، شکر نعمت سربازی امام زمان (عج)، هر کدام اقتضائات خود را دارد. اگر بناست عملاً شاکر باشیم که خداوند به ما این توفیق را داد که در طریق سربازی امام زمان (عج) قرار گرفتیم، شکر آن به این است که تا می‎توانیم درس بخوانیم و خود را تهذیب کنیم و همان اموری که مرضی وجود مقدس امام زمان (عج) است در زندگی رعایت کنیم.
با توجه به این سه مقدمه، تردیدی نیست که انقلاب اسلامی در سال ۵۷ یک نعمت بود که خداوند بخاطر مجاهدت های مردم و ایستادگی و مقاومت مردم و از خود گذشتگی آنها، به مردم ارزانی داشت. خداوند بدون سبب و مقدمه این شرایط را فراهم نمی‎کند. در اعتراض به آنچه که در رژیم گذشته انجام می‎شد (از نقض احکام الهی و از بین بردن حریم دین گرفته تا نقض استقلال کشور و آزادی و معیشت مردم)، وقتی مردم همه دست به دست هم دادند و با وحدت و یکدلی در برابر فشارها تسلیم نشدند و شهید دادند و زندان رفتند و مشقات بسیاری تحمل کردند، خداوند متعال به پاس این مجاهدت ها که همه با محوریت روحانیت و امام (ره) که همه هم و غم ایشان در آن جریانات، احیاء دین و نام خدا و البته ساختن یک دنیای با معنویت برای مردم بود، این اتفاق افتاد و همه حول این محور جمع شدند.
اگر ما بخواهیم اثبات کنیم که این اتفاق چرا نعمت بود، خودش بحث مفصلی لازم دارد. شاید بعضی از شما ایام رژیم گذشته را به یاد نداشته باشید، اما همین مقدار عرض کنم که اگر آن روال ادامه پیدا می‎کرد بعید بود که به این زودی ها دین در این کشور بتواند حضور داشته باشد. تمام تلاش ها به کار می‎رفت تا پایه های فکری و رفتاری و اعتقادی مردم را خراب کنند و یک کشور دیگری متناسب با آنچه که از بیرون می‎خواستند، شکل بگیرد. لذا در اینکه انقلاب اسلامی یک نعمت بود، تردیدی نیست و نیز در اینکه باید شاکر این نعمت بود هم تردیدی نیست. اگر می‎خواهیم این نعمت باقی باشد و استمرار داشته باشد، نه لساناً بلکه عملاً باید شاکر باشیم.
بر اساس آن چه گفته شد شکر نعمت انقلاب هم باید متناسب با انقلاب باشد. این مطلب سوم، مطلبی است که بسیاری از ما از آن غافل شده‎ایم. فراموش کرده‎ایم که در چه شرایطی بودیم و به چه زحمتی این انقلاب بدست آمده و در طول این ۳۷ سال چه سرمایه ها و هزینه هایی برای حفظ این انقلاب پرداخت شده است. ولی این انقلابی که هم حدوثاً و هم بقاءً این همه هزینه برای آن شده، برای استدامه نیاز به شکر همه ما دارد و هر کسی در حد خودش عملاً باید شاکر باشد.
اینکه چطور می‎توان عملاً شکرگزار بود بحث مفصلی می طلبد اما فقط به یک روایتی از امام رضا اشاره میکنم که حضرت(ع) فرموده است: «اعْلَمُوا أَنَّكُمْ‏ لَا تَشْكُرُونَ اللَّهَ تَعَالَى بِشَيْ‏ءٍ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ بَعْدَ الِاعْتِرَافِ بِحُقُوقِ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ص أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ مُعَاوَنَتِكُمْ لِإِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى دُنْيَاهُمُ»  بعد از ایمان به خدا و اعتراف به حقوق اولیاء الله از آل محمد (ص) هیچ شکری نزد خدا خوشایندتر از این نیست که انسان برادران مؤمن خود را در دنیا یاری رساند.
من می‎خواهم از این روایت استفاده کنم که ایمان به خداوند و رعایت حقوق اهل بیت پیامبر(ص)، در صدر شکرگزاری هاست. انقلاب اسلامی به هر حال باید پایه های ایمان به خدا را تقویت کند؛ پایه های مکتب اهل بیت(ع) را تقویت کند. بعد از اینها آنچه که مهم است، اینکه مردم را در دنیا یاری کند. این نکته نمی‎تواند مورد غفلت قرار گیرد که «مُعَاوَنَتِكُمْ لِإِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى دُنْيَاهُمُ» مردم در زندگی مشکلات دارند، معیشت مردم مشکل و سخت است و فقر زیبنده جامعه اسلامی نیست. باید همه همت و تلاش خود را برای این مسأله به کار ببریم. ما نمی‎توانیم نسبت به دنیای مردم بی تفاوت باشیم؛ ما با این همه مشکلات و گرفتارهایی که داریم، اگر همه با هم تلاش کنیم باز نمی‎توانیم «مُعَاوَنَتِكُمْ لِإِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى دُنْيَاهُمُ» داشته باشیم؟ تفرقه و کینه متأسفانه روز به روز بین ما بیشتر می‎شود؛ منفعت طلبی ها بیشتر می‎شود؛ کسی که منفعت خودش برای او اصل باشد دیگر به فکر معاونت اخوان مسلم خود نیست. امروز اگر ما عملاً شاکر نباشیم، معلوم نیست این نعمت ادامه پیدا کند. شکر عملی ما بر نعمت انقلاب مقتضی نعمت آینده و بقاء همین نعمت خواهد بود. اگر ما شکرگزار نباشیم، هیچ تضمینی نیست که این نعمت ادامه پیدا کند. چه روحانیت، چه مردم، چه مسئولین، هر کس باید به سهم خودش عملاً باید شکرگزار باشد و شکر عملی این نعمت به این است که از خودمان بگذریم. هر جا که خود محوری را کنار گذاشتیم و اهل ایثار و گذشت و محبت و همدلی شدیم و خدا را در نظر گرفتیم مثل دوران انقلاب و دفاع مقدس موفق شدیم. هر جا که پای خودخواهی و منفعت طلبی پیش آمد، پای مقام و شهرت و ثروت پیش آمد و بین ما تفرقه ایجاد شد، شکست خوردیم. بهترین هدیه به شیطان و این شیطان هایی که در دنیا هستند، این است که در بین ما روز به روز اختلاف و نزاع شدید شود. انسان متأسفانه می بیند که بعضی سخن ها و رفتارها نه تنها کمکی به حفظ این پایه اساسی نمی‎کند، بلکه عده ای با تیشه به ریشه می زنند.
عرض بنده این است که خوش خیال نباشیم. نعمت هایی فراتر از انقلاب از صدر اسلام تا کنون، به خاطر اینکه مردم یا مسئولین، شکرگزار نبوده‎اند از بین رفته است. امروز هم این خطر وجود دارد. برای دفع این خطر و حفظ نعمت انقلاب باید عملاً قدردان انقلاب باشیم و قدردانی عملی این است که برای تقویت ایمان و اخلاق تلاش کنیم و با وحدت و همدلی حول محور رهبری برای رفع مشکلات مردم و ساختن دنیایی آباد تلاش کنیم. از کینه توزی و منفعت طلبی و خودخواهی دست برداریم.
«الحمد لله رب العالمین»