جلسه سی و سوم
مقام دوم: موضوع خمس در مانحن فیه
۱۳۹۴/۰۹/۲۸
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
در امر پنجم از اموری که متعلَّق خمس واقع میشوند، بحث از مازاد بر مؤونه سنه از ارباح است. در مورد این مسئله گفتیم در چهار مقام بحث میکنیم؛ مقام اول، اصل وجوب خمس در ارباح بود؛ گفتیم به حسب ادله سه گانه، خمس در ارباح تجارات و صناعات و زراعات و مطلق کسب فی الجمله واجب است.
سپس به دو شبهه و دو سؤال پیرامون خمس در ارباح مکاسب پرداختیم؛ یکی اینکه اگر این قسم از خمس واجب است پس چرا اثری از آن تا زمان صادقین (ع) وجود ندارد و دوم رسیدگی به اخبار تحلیل بود؛ یعنی شبهه این بود که اگر خمس واجب است پس چرا ائمه (ع) خمس را تحلیل کردهاند. به عبارت دیگر اخبار خمس ظهور در تکلیف فعلی دارد لکن مقتضای اخبار تحلیل این است که خمس واجب نیست. به این دو سؤال و شبهه پاسخ دادیم و بحث از مقام اول تمام شد.
مقام دوم: موضوع خمس در مانحن فیه
مقام دوم، درباره موضوع خمس در این باب است؛ اینکه آیا خمس به خصوص ارباح مکاسب تعلق میگیرد یا دائره آن اعم است و شامل مطلق فائدهای که اختیاراً حاصل شود، هم میگردد؛ مثل هبه و جائزه یا اینکه دائرهاش اعم از این است و شامل فوائدی میشود که به نحو غیر اختیاری نصیب انسان میگردد، مثل نذر و میراث.
پس در این مقام بحث از محدوده تعلق خمس است که ما از آن تعبیر به موضوع خمس یا متعلق خمس در این باب کردیم.
نظر امام(ره)
امام (ره) در متن تحریر در ارباح صناعات و زراعات و تجارات، خمس را واجب میدانند یعنی اگر کسی از راه صنعت، سودی به دست بیاورد، اگر زائد بر مؤونه سنة باشد، باید خمس آن را بپردازد. همچنین اگر کسی از راه زراعت و کشاورزی و باغداری، سودی به دست آورد چنانچه مازاد بر مؤونه سنة بود باید خمس آن را بپردازد. همانگونه که قبلاً هم گفته شد مسئله تعلق خمس اینجا غیر از زکات است؛ مسئله زکات یک حساب دیگری دارد و تعلق زکات منافی با وجوب خمس در ربح حاصل از زراعت نیست. همچنین اگر کسی با خرید و فروش یک کالایی سودی بدست بیاورد؛ این هم پس از کسر هزینهها در طول سال اگر زیادی باشد، متعلق خمس است. به هر حال درآمد نوع مردم از این طرق است یعنی مردم معمولاً کسبشان از طریق صنعت یا زراعت یا تجارت است. حال کسی که عامل میشود (حقوق بگیر میشود یا اجیر برای انجام کاری میشود)، او هم در یکی از این شعب قرار میگیرد.
مورد دوم که از نظر امام (ره) متعلق خمس است، سایر تکسبات غیر از این موارد است مثل استنمائات یا استنتاجات یا حیازت مباحات یا ارتفاع قیمت سوقیه؛ اگر کسی مثلاً گوسفندی را میخرد و پرورش میدهد و نمائی حاصل میشود، اعم از نماء متصل یا منفصل مثلاً گوسفندی یک برّه میزاید یا این گوسفند لاغر، چاق میشود؛ این استنمائات قهراً بر فرض زیادة از مؤونه سنة متعلق خمس است یا کسی از راه پرورش درخت، گل، گیاه، استنتاج میوه، نِتاج گیاهان و درختان، درآمدی کسب کند، این هم متعلق خمس است بر همان فرض زیادة بر مؤونه سنة. یا مثلاً کسی مباحات را حیازت میکند مثلاً ماهی صید میکند، پرنده صید میکند یا زمینی را حیازت میکند با شرایط خودش و در آمدی کسب میکند این هم متعلق خمس است یا اگر چیزی را خریده و هیچ نتاج و نمائی هم حاصل نشده و فقط قیمت بالا رفته مثل این که زمینی را خریده و هیچ کاری هم رویش انجام نداده ولی بعد از مدتی قیمتش بالا رفته است، این هم یک درآمد است و متعلق خمس است. امام (ره) میفرماید اینها همه داخل در مسمّای کسباند لذا متعلق خمس میباشند. پس طبق نظر ایشان دائره کسب وسیع است. تکسب فقط منحصر به صنعت و زراعت و تجارت نیست بلکه از این طرق هم میتوان تکسب کرد و درآمد بدست آورد لذا اینها متعلق خمس است.
در غیر موارد تکسّب امام (ره) میفرماید خمس واجب نیست. مثل هبة، هدیه، جائزه، میراث، نذر و حاصل وقف خاص، مگر اینکه به نحو استنماء و اکتساب به زراعت باشد که استثناء شده. در این موارد امام معتقدند خمس واجب نیست یعنی از سه قسمی که ایشان در متن تحریر ذکر کردند، دو قسم را داخل در موضوع خمس میدانند و یک قسم را از موضوع خمس خارج میدانند.
نظر مرحوم سید
مرحوم سید معتقد است در هر سه قسم خمس واجب است یعنی هم در ربح حاصل از صنعت و زراعت و تجارت و هم در استنمائات و استنتاجات و حیازت مباحات و ارتفاع قیَم و هم در مواردی که در مسمای کسب داخل نیستند. ایشان احتیاط واجب میکند و میفرماید در هدیه و هبه و جایزه و میراث و امثال اینها، خمس به نحو احتیاط، واجب است. بسیاری از فقها با مرحوم سید در این جهت موافقت کردند لذا کمتر در این مسئله حاشیه زدند اما امام (ره) بر نظر مرحوم سید تعلیقهای دارند و با نظر ایشان در قسم سوم، مخالفت کردهاند.
تنقیح محل بحث
این یک اجمالی بود از صور مسئله که در متن تحریر و متن عروة منعکس شده است. حال برای اینکه ما موضوع را به درستی مُنقَّح کنیم و اساساً ببینیم در مقام ثانی در چه محدودهای میخواهیم بحث کنیم یا به عبارت دیگر موضوع مورد بحث و محل نزاع را بخواهیم تنقیح کنیم، به طور کلی همه موارد و صوری که ممکن است در موضوع خمس در این مقام داخل شوند را در قالب چند قسم بیان میکنیم و روشن میکنیم که کدام یک از اقسام از محل بحث خارج است و کدام یک داخل در موضوع بحث است.
اقسام
به طور کلی پنج قسم در اینجا متصور است که ممکن است داخل در موضوع خمس قرار گیرند:
قسم اول: ارباح صناعات و زراعات و تجارات است.
قسم دوم: حیازت المباحات است.
قسم سوم: استنمائات و استنتاجات هستند. اعم از اینکه نماء و نتاج متصل باشد مثل نموّ درختان و چاق شدن گوسفند یا منفصل باشد مثل اینکه غنم با بقر، بچه بزایند.
قسم چهارم: ارتفاع قیمت سوقیه است بدون اینکه زیاده متصله یا منفصلهای در اصل مِلک پدید بیاید.
قسم پنجم: آن مواردی است که اساساً داخل در مسمّای کسب نیستند و تکسّب و اکتساب بر آنها صدق نمیکند مثل هبه و امثال آن.
قسم اول
از این پنج قسم، قسم اول قدر متیقّن از موضوع خمس در مانحن فیه است یعنی ارباح صناعات و زراعات و تجارات، یقیناً متعلق خمس واقع میشوند. قدر متیقن از ادلهای که در مقام اول مورد بررسی قرار گرفتهاند همین قسم اول است. از آیه اجماع و روایات، همه دلالت بر وجوب خمس در ارباح مکاسب میکند. لذا در قسم اول بحثی نیست و کسی مخالفت نکرده است؛ «لا خلافَ و لا اشکال فی وجوب الخمس فیها». البته فقط مثل ابن جنید و ابن ابی عقیل، به طور کلی در این رابطه تأملی دارند که عمدتاً بخاطر اخبار تحلیل است که بحث آن را هم قبلاً کردیم. لذا اگر میگوییم لا خلاف و لا اشکال فیه، به این جهت است که ادله قطعاً دلالت دارد و مخالفت مثل ابن ابی عقیل و ابن جنید هم ضرری نمیزند.
قسم دوم و سوم و چهارم
اما قسم دوم و سوم و چهارم؛ در مورد اینها هم میتوانیم بگوییم لا اشکال فی تعلّق الخمس بها. هر چند مخالف فی الجملهای در اینجا وجود دارد. علت مخالفت در این سه قسم این است که بعضی این سه قسم را از مصادیق تکسّب نمیدانند. میگویند اینها کسب و کار نیستند؛ چون کسب و تکسب یعنی قصد حصول مال و تصدّی برای بدست آوردن مال در حالی که آن کار به عنوان شغل مستمر قرار داده شده است.
نظر آقا جمال خوانساری
مرحوم آقا جمال خوانساری در حاشیه بر لمعه این عقیده را دارند؛ ایشان میگویند: کسب یعنی اینکه کسی کاری را به عنوان شغل مستمر به قصد به دست آوردن مال اتخاذ کند؛ یعنی دو قید در صدق تکسب از دید ایشان معتبر است: یکی قصد به دست آوردن مال و دیگری تصدّی به آن کار و اتخاذ آن به عنوان شغل مستمر. لذا از راه صنعت و تجارت و زراعت، اگر کسی مالی بدست بیاورد، صدق تکسب میکند؛ چون آن را به عنوان شغل خودش قرار داده و قصد به دست آوردن مال هم داشته است ولی اگر مثلاً کسی از راه حیازت مباحات یا استنماء بخواهد کسب درآمد کند، بر این صدق تکسبّ نمیکند چون اینها گاهی به صورت اتفاقی برایش پیش میآید. لذا این موارد به نظر ایشان متعلق خمس نیست.
در حالی که اگر دقت کنیم در این موارد هم صدق تکسّب میکند و لذا خمس بر آن واجب است..
بررسی نظر آقا جمال خوانساری
آنچه که مرحوم آقا جمال خوانساری فرموده، به نظر ما هم بر خلاف ادله است و هم بر خلاف عرف و لغت. از نظر عرف و لغت واقع این است که کسی که از راه حیازت مباحات چیزی را به دست میآورد، این تکسّب است؛ کسی که ماهی گیری میکند (اینکه نه صنعت است و نه زراعت و نه تجارت. البته فروختنش تجارت است) بر این صدق تکسّب میکند یا کسی که گوسفند پرورش میدهد تا نماء پیدا کند [متصلاً یا منفصلاً] و از این راه در آمد کسب کند، بر این هم صدق تکسب میکند. یعنی هم لغت و هم عرف، در این موارد تکسب را صادق میداند. حتی اگر ما در مورد تعریف تکسّب، این عنوان را معتبر ندانیم که باید متصدّی باشد و به عنوان یک شغل اتخاذ کرده باشد مستمرّاً. پس از نظر عرف و لغت، اساساً آنچه ایشان فرموده محل اشکال است.
پس سه اشکال به مرحوم آقا جمال وارد است:
اولاً: اینکه در صدق تکسب تصدی و اتخاذ آن کار به عنوان یک شغل مستمر، معتبر نیست.
ثانیاً: بر فرض هم باشد (یعنی ما تعریف ایشان را هم بپذیریم) میتواند همه اینها از مصادیق تصدی و اتخاذ به عنوان یک شغل مستمر باشد. آیا کسی نمیتواند مستمراً از راه حیازت مباحات یا استنمائات یا استنتاجات یا ارتفاع قیَم چیزی به دست بیاورد؟
ثالثاً: ادعای ایشان بر خلاف ظاهر آیه است. آیه [واعلموا انّما غنمتم] گفتیم که غنمتم اگر قرار باشد فقط شامل ربح صنعت و تجارت و زراعت شود، حتماً بقیه موارد را هم دربر میگیرد. بله! اگر کسی بگوید این مختص غنیمت جنگی است، این دیگر شامل ربح صنعت و تجارت هم نمیشود ولی اگر قرار شد از دائره غنیمت جنگی پا را فراتر بگذاریم و بگوییم آیه همه فوائد را میگیرد، قهراً حیازت مباحات و استنمائات و ارتفاع قیَم را هم دربر میگیرد.
رابعاً: همچنین روایات با نظر ایشان مساعد نیست. نه تنها ظاهر روایات بلکه صریح آنها (چند روایت را ما در جلسه گذشته خواندیم) این موارد را متعلق خمس قرار داده است. لذا قسم دوم، سوم و چهارم هم علی رغم مخالفت قلیلی از فقیهان به نظر میرسد داخل در موضوع خمس در مانحن فیه است. بعضی این سه مورد را هم از موارد قدر متیقّن خمس در مانحن فیه قرار دادهاند.
به نظر ما هم اینچنین است ولی ما خواستیم یک توضیح مختصری دهیم که در این سه قسم هم اختلاف قابل توجهی نیست و ادله به وضوح شامل این سه مورد هم میشود چون به طور کلی وقتی ما خمس را در ارباح مکاسب واجب میدانیم و همه اینها از مصادیق کسب اند، قهراً خمس در آنها واجب میشود.
پس قسم اول و دوم و سوم و چهارم، هر چهار قسم از مصادیق تکسب اند و اگر ما خمس را در ارباح مکاسب واجب بدانیم قهراً در این موارد هم واجب است. کما اینکه اکثریت قریب به اتفاق فقها خمس را در این ارباح واجب میدانند.
إنّما الکلام فی الخامس و هو ما لا یدخل فی مسمّی الکسب؛ این مورد محل بحث است که آیا این هم داخل در موضوع خمس هست یا نه. پس همه بحث ما در مقام ثانی پیرامون تعمیم وجوب خمس از ارباح مکاسب به معنای عامش به فوائدی است که داخل در مسمّای کسب نیستند. اینها را باید بررسی کنیم که آیا داخل در موضوع خمس هستند یا نیستند. آیا به اینها خمس تعلق میگیرد یا نه؟ این بحث بسیار مهم است و بسیار مبتلا به است و شدیداً هم محل اختلاف است. خلاصه اینکه در اینجا باید اجتهاداً پیگیری کنید و به نظری برسید، بدون اینکه واقعاً امور خارجی در آن دخیل باشد. باید حکم خدا را بدست بیاوریم.
عجله نکردن در برآورده شدن حاجت
از آنجا که ایام شهادت امام حسن عسکری (ع) است، روایتی را از آن امام بزرگوار مختصراً توضیح میدهیم تا ان شاء الله به مدد این کلمات نورانی ما بتوانیم زندگی خودمان را بر اساس منویات ائمه معصومین (ع) پیش ببریم.
عصر امام عسکری (ع)، عصر بسیار سختی بود؛ از طرفی خلفای عباسی امام را تحت فشار قرار داده بودند. امام (ع) با سه خلیفه معاصر بود. البته این دوران دورانی بود که تا حدودی خلفای بنی عباس دچار ضعف شده بودند. عباسیها قدرت و قوّت و اقتدار گذشته را نداشتند اما این به هیچ وجه مانع ایذاء و اذیت معتز و معتدی و معتمد نسبت به امام عسکری (ع) نمیشد. علاوه بر اینها شرایط از جهت ظهور فرقههای متعدد در آن ایام که تا حدودی قدرت هم پیدا کرده بودند، مشکل بود. نواصب در آن دوران شدیداً فعال بودند. مفوضه و واقفیه تقریباً قدرتی پیدا کرده بودند. یعنی امام (ع) در شرایط بسیار دشواری امامت میکردند که هم از ناحیه حکومت تحت فشار بودند و هم در بین مردم فرقههای مختلف و نحلههای متعددی شکل گرفته بود و این قهراً کار را برای امام (ع) سخت میکرد یعنی هم زمان گویا در چند جبهه باید بجنگد. از یک طرف با حکومت و در مقابل اذیت و آزار حکومت باید یک سیاستی داشته باشد. در مقابل نواصب، در مقابل مفوضه و در مقابل واقفیه که این چند پارگی امت اسلامی و فشاری که نسبت به پیروان اهل بیت بود، قهراً یک شرایط مشکلی را پیش آورده بود و امام (ع) باید همزمان در این چند جبهه میجنگیدند. لذا میبینید روشنگریهای امام عسکری (ع)، تمهید مقدمات برای امامت حضرت حجت ابن الحسن (عج الله تعالی فرجه) و از آن طرف هم فشارهای حکومت واقعاً خیلی سخت بود اما در عین حال ذرهای از وظیفه و آن تکلیفی که داشتند کوتاه نیامدند. امام به تکلیفشان عمل کردند و به روشنگری پرداختند و در مقابل خلفا ایستادند. پیروانشان را مدیریت کردند؛ نصایح اخلاقی، ادعیه، به خصوص در رابطه با توحید و امامت و زمینه سازی برای رجوع مردم به علما به عنوان امناء خداوند و مبیّن حلال و حرام الهی، مطالب بسیاری گرانبهایی را فرمودند. حالا یک روایتش را من کوتاه عرض میکنم که ان شاء الله برای همه ما سرمشق و راه گشا باشد.
این روایت طولانی است که من یک جمله کوتاهش را میخوانم. امام عسکری (ع) میفرمایند: «وَ لَا تَعْجَلْ بِحَوَائِجِكَ قَبْلَ وَقْتِهَا فَيَضِيقَ قَلْبُكَ وَ صَدْرُكَ وَ يَغْشَاكَ الْقُنُوط» ؛ امام (ع) میفرماید: برای رسیدن به حوائجتان قبل از وقتش عجله نکنید. طبیعی است که انسان حوائجی دارد. ما نوعاً برای رسیدن به حوائجمان عجله داریم. دلمان میخواهد که زودتر به خواستهها و آرزوهایمان برسیم. اما اینها هر کدام وقت و زمانی دارد. اگر ما خواستههای مشروع و خیر داریم و از خدا طلب میکنیم و همّت و تلاش هم میکنیم، عجله برای برآورده شدن آن حاجات نباید داشته باشیم. اگر کسی برای رسیدن به حاجات قبل از وقتش عجله کند این آثار را دارد. «فیضیق قلبک و صدرک»؛ قلب و سینه ات تنگ میشود. زندگی سخت میشود. اینکه یک کسی همیشه در انتظار رسیدن به حاجت باشد و محقق نشود. این به انسان فشار میآورد و نتیجه این فشارهای روحی و عصبی این است که یأس و ناامیدی شما را میپوشاند.
این خیلی مهم است. اثر عجله در برآورده شدن حاجت، تنگ شدن قلب و سینه و چیره شدن ناامیدی بر انسان است و انسانی که یأس بر او حاکم شود و امید را از دست دهد و دائماً در اضطراب و استرس باشد، این منشأ انواع بیماریهای روحی و جسمی است. باید همیشه توکل بر خدا کرد و همیشه تلاش کرد و زمانی که وقتش شود، حوائج برآورده میشود. عجله را باید کنار گذاشت چون عجله در برآورده شدن حاجات قبل از زمانش، یأس و ناامیدی در پی دارد.
نظرات