جلسه بیست و ششم – مقام اول: اصل وجوب خمس (دلیل چهارم: روایات)

جلسه ۲۶ – PDF

جلسه بیست و ششم

مقام اول: اصل وجوب خمس (دلیل چهارم: روایات)

۱۳۹۴/۰۸/۲۶

       

خلاصه جلسه گذشته

بحث در استدلال به روایات برای اثبات وجوب خمس در مازاد بر مؤونه سنة بود؛ در جلسه گذشته سه روایت خوانده شد که همگی آنها از علی بن مهزیار بود. البته احتمال اینکه روایت اول و دوم یکی باشند و متعدد نباشند وجود دارد چون مضمون آنها تقریباً یکی بود. چند روایت دیگر باقیمانده که اینها را هم بیان می‎کنیم و ان شاء الله بحث را در مقام دوم شروع کنیم.
روایت چهارم: «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُجَاعٍ النَّيْسَابُورِيِّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الثَّالِثَ (ع) عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ مِنْ ضَيْعَتِهِ مِنَ الْحِنْطَةِ مِائَةَ كُرِّ مَا يُزَكَّى فَأُخِذَ مِنْهُ الْعُشْرُ عَشَرَةُ أَكْرَارٍ وَ ذَهَبَ مِنْهُ بِسَبَبِ عِمَارَةِ الضَّيْعَةِ ثَلَاثُونَ كُرّاً وَ بَقِيَ فِي يَدِهِ سِتُّونَ كُرّاً مَا الَّذِي يَجِبُ لَكَ مِنْ ذَلِكَ وَ هَلْ يَجِبُ لِأَصْحَابِهِ مِنْ ذَلِكَ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ فَوَقَّعَ (ع) لِي مِنْهُ الْخُمُسُ مِمَّا يَفْضُلُ مِنْ مَئُونَتِهِ».
طبق این روایت راوی از امام (ع) سؤال می‎کند در مورد مردی که از زمین زراعتی‎اش صد کُر گندم استحصال کرده است. حال چه بسا منظور از این صد کُر این باشد که بعد از آنکه زکاتش را داده، صد کُر باقیمانده است. «مأة کرّ ما یزکی» یعنی این صد کرّ گندم آن چیزی است که بعد از اداء زکات باقیمانده است. «فَأُخِذَ مِنْهُ الْعُشْرُ عَشَرَةُ» از آن هم یک دهم أخذ شده که به اندازه ده کرّ است. حال مثلاً این ده کُر را بگوییم همان زکات است چون زکات در بعضی از زمین‎ها، یک دهم است و در بعضی یک بیستم. سی کُر هم برای اصلاح آن زمین هزینه کرده است. بالاخره برای آباد کردن زمین یا زه کشی و کارهایی که برای زراعت و اصلاح زمین انجام می‎دهند. آنچه که در دست او باقیمانده است شصت کُر است.
سؤال می‎شود: «مَا الَّذِي يَجِبُ لَكَ مِنْ ذَلِكَ» از امام سؤال می‎کند که چه مقدار از این برای شما واجب می‎شود. یعنی چه مقداری را باید به شما بدهد و آیا به اصحاب و یاران و اهل و عیالش چیزی واجب است بپردازد؟ امام (ع) در پاسخ نوشتند: «لِي مِنْهُ الْخُمُسُ مِمَّا يَفْضُلُ مِنْ مَئُونَتِهِ» یک پنجم آن برای من است از آن مقداری که مازاد بر مؤونه است. حال ما بعداً بحث خواهیم کرد که ما یفضل عن مؤونته که در این روایات ذکر شده، آیا شامل مؤونه سنه هم می‎شود یا نمی‎شود؟ این مطلبی است که در مقام سوم پیرامون آن بحث خواهیم کرد.
آن چیزی که در اینجا مورد استشهاد ما است مسئله ثبوت خمس در ربح زراعت است. انواع و اقسام ارباح مکاسب مورد بحث ما است و یکی از اقسام ارباح مکاسب، ربح زراعات است. امام (ع) در اینجا فرموده‎اند که خمس ثابت است.
نکته‎ای که بعضی در مورد سند این روایت گفته‎اند این است که علی بن محمد بن شجاع مجهول است و از این جهت ممکن است سند روایت مخدوش باشد اما در مقابل کثیری این روایت را صحیحه و سندش را معتبر می‎دانند.
روایت پنجم: «قال سألت اباالحسن عن الخمس فقال فی کل ما افاد الناس من قلیل او کثیر.»  سماعه می‎گوید من از امام (ع) در مورد خمس پرسیدم، امام فرمود در هر چیزی که به مردم برسد من الفائدة و المنفعة (چه کم و چه زیاد) خمس ثابت است. این هم دلالتش کاملاً واضح است.

روایت ششم

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ (ع) مَا الَّذِي يَجِبُ عَلَيَّ يَا مَوْلَايَ فِي غَلَّةِ رَحَى أَرْضٍ فِي قَطِيعَةٍ لِي وَ فِي ثَمَنِ سَمَكٍ وَ بَرْدِيٍّ وَ قَصَبٍ أَبِيعُهُ مِنْ أَجَمَةِ هَذِهِ الْقَطِيعَةِ فَكَتَبَ يَجِبُ عَلَيْكَ فِيهِ الْخُمُسُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى.»
ریان بن صلت می‎گوید من نامه نوشتم به امام (ع) که بر من در این امور [که نام می‎برد] چه چیزی واجب است؟ یکی در غلّاتی که در یک قطعه‎ای از زمین بدست می‎آید و همچنین پول ماهی مثلاً ماهی فروش بوده و ثمن آن را أخذ می‎کرده، آیا در این هم چیزی واجب است یا نه؟ در بعضی از آن چیزهایی که از آن زمین برداشت می‎کرد مثل اینکه زمین نیزاری باشد و این نی‎ها در این زمین برداشت شود و فروخته شود. به هر حال سؤال می‎کند از پولی که از فروش ماهی و محصولات زراعی و غلّات و آن نی‎هایی که از زمین برداشت کرده، آیا چیزی واجب است یا نه؟ امام (ع) می‎فرماید خمس آن واجب است.
ملاحظه فرمودید که در همه این روایات، ائمه (ع) خمس را در سود و ربح حاصل از یکی از انواع کسب، واجب کرده‎اند. البته آن مسئله‎ای که مورد نظر ما بوده، اصل ثبوت خمس بود و الّا در این روایات. نکات و مطالب دیگری وجود دارد که در جای خودش باید مورد بررسی قرار بگیرد. اینکه مثلاً در بعضی از این روایات به استثنای مؤونه اشاره شده و در بعضی اشاره نشده است. این باید بحث شود که آیا مؤونه به هر حال مستثنا هست یا نیست؟ آیا این مؤونه که در بعضی از روایات ذکر شده، مقصود مؤونه کسب و استحصال است یا شامل مؤونه سنة هم می‎شود. این نکات را بعداً ان شاء الله بررسی خواهیم کرد.

روایت هفتم

آخرین روایتی که طولانی‎ترین روایت هم هست صحیحه دیگری است از علی بن مهزیار که قبلاً هم اشاره کردیم و آن این است: «عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ كَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) وَ قَرَأْتُ أَنَا كِتَابَهُ إِلَيْهِ فِي طَرِيقِ مَكَّةَ قَالَ: إِنَّ الَّذِي أَوْجَبْتُ فِي سَنَتِي هَذِهِ وَ هَذِهِ سَنَةُ عِشْرِينَ وَ مِائَتَيْنِ فَقَطْ لِمَعْنًى مِنَ الْمَعَانِي أَكْرَهُ تَفْسِيرَ الْمَعْنَى كُلَّهُ خَوْفاً مِنَ الِانْتِشَارِ وَ سَأُفَسِّرُ لَكَ بَعْضَهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِنَّ مَوَالِيَّ أَسْأَلُ اللَّهَ صَلَاحَهُمْ أَوْ بَعْضَهُمْ قَصَّرُوا فِيمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ فَعَلِمْتُ ذَلِكَ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُطَهِّرَهُمْ وَ أُزَكِّيَهُمْ بِمَا فَعَلْتُ (فِي عَامِي هَذَا) مِنْ أَمْرِ الْخُمُسِ فِي عَامِي هَذَا- قَالَ اللَّهُ تَعَالَى خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون‌. وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‌ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ – وَ لَمْ أُوجِبْ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ فِي كُلِّ عَامٍ وَ لَا أُوجِبُ عَلَيْهِمْ إِلَّا الزَّكَاةَ الَّتِي فَرَضَهَا اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّمَا أَوْجَبْتُ عَلَيْهِمُ الْخُمُسَ فِي سَنَتِي هَذِهِ فِي الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ الَّتِي قَدْ حَالَ عَلَيْهِمَا الْحَوْلُ وَ لَمْ أُوجِبْ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ فِي مَتَاعٍ وَ لَا آنِيَةٍ وَ لَا دَوَابَّ وَ لَا خَدَمٍ وَ لَا رِبْحٍ رَبِحَهُ فِي تِجَارَةٍ وَ لَا ضَيْعَةٍ إِلَّا ضَيْعَةً سَأُفَسِّرُ لَكَ أَمْرَهَا تَخْفِيفاً مِنِّي عَنْ مَوَالِيَّ وَ مَنّاً مِنِّي عَلَيْهِمْ لِمَا يَغْتَالُ السُّلْطَانُ مِنْ أَمْوَالِهِم….‌»
حضرت (ع) به علی بن مهزیار نامه‎ای نوشته که راوی می‎گوید: من این نامه را در راه مکه خواندم. امام (ع) در این نامه نوشته بود: آنچه که من در این سال واجب کردم و این سال ۲۲۰ هجری است. حالا وجه اینکه می‎ فرماید: فقط امسال واجب می‎کنم برای یک جهتی است که می‎فرماید: دوست ندارم آن معنا را باز کنم و توضیح دهم. این سال سال شهادت امام جواد (ع) است و ظاهراً امام (ع) اشاره دارند به اتفاقی که قرار است برایشان اتفاق بیفتد.
حضرت در ادامه می‎فرمایند: دوستان و موالی ما که من از خداوند صلاح آنها را درخواست می‎کنیم، اینها در مورد آنچه که بر آنها واجب است کوتاهی کردند. من این را دانستم. من دوست دارم آنها را پاک و تطهیر کنم. حالا چگونه؟ به کاری که من در رابطه با خمس در همین امسال کردم.
در اینجا معلوم می‎شود که این یک دستور و حکمی در رابطه با خمس است که مختص به همان سال بوده و یک حکم عام که در همه سنوات و اعصار ثابت باشد نیست. یعنی کأن امام می‎خواهند بفرمایند من از موضع اختیارات و ولایتی که دارم، آن هم به غرض تطهیر و تزکیه دوستان و محبان، این کار را انجام می‎دهم. آنوقت استیناس می‎کنند به آیه زکات: «قال الله تعالی خذ من اموالهم صدقةً تطهّرهم صدقة و تزکّیهم بها و صلّ علیهم انّ صلاتک سکن لهم والله سمیع علیم» ؛ غرض از استیناس به این آیه که آیه زکات است، این است که همانطوری که اخذ زکات توسط پیامبر (ص) موجب تطهیر و تزکیه اموال مسلمین شد، من هم از آنجا که شنیدم بعضی از دوستان ما به واجبی که به گردنشان بوده، عمل نکردند و کوتاهی کردند، می‎خواهم این بار را از دوش آنها بردارم و اموال آنها را تزکیه و تطهیر کنم. خودشان را تطهیر و تزکیه کنم. پس اول امام (ع) یک توضیحی می‎دهند که اصل و اساس این نامه و حکمی که در این نامه فرموده‎اند چیست و به چه منظوری این کار صورت گرفته است.
آیه زکات هم که اینجا در روایت ذکر شده، ارتباطی به بحث ما ندارد. گمان نشود که در اینجا حضرت بحث زکات را مطرح می‎کند. مسئله این است که میخواهد تقریب و تنظیر و استیناس کند و مطلب را به ذهن نزدیک کند که همانطور که اخذ صدقه و زکات موجب تطهیر اموال و تزکیه صاحبان اموال میشود، من هم می‎خواهم نسبت به دوستانم کاری کنم که اینها تزکیه و تطهیر شوند.
این روایت طولانی است و می‎رسد به جایی که می‎فرماید: «وَ لَمْ أُوجِبْ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ فِي كُلِّ عَامٍ وَ لَا أُوجِبُ عَلَيْهِمْ إِلَّا الزَّكَاةَ الَّتِي فَرَضَهَا اللَّهُ عَلَيْهِمْ…» من این را در هر سال بر اینها واجب نکردم من بر آنها جز زکات را که خداوند فرض قرار داده واجب نکردم. من بر آنها در همین امسال خمس را در طلا و نقره واجب کردم، طلا و نقره‎ای که سال بر آن گذشته است.
پس اولین کاری که امام(ع) کردند این است که در آن سال به خصوص خمس را در طلا  نقره‎ای که سال بر آن گذشته است واجب کردند. این فقره و موضع از روایت را بخاطر داشته باشید چون این یکی از نقاطی است که صاحب مدارک مورد اشکال قرار داده است. حالا اشکالات صاحب مدارک به این روایت را عرض خواهیم کرد؛ ایشان سه اشکال به استدلال به این روایت کرده است که با این روایت نمی‎شود در ارباح مکاسب خمس را ثابت کرد. یکی از اشکالاتش به همین نکته مربوط می‎شود که خمس در طلا و نقره نیست. بلکه در طلا و نقره زکات است پس چرا امام (ع) فرموده من خمس را در طلا و نقره واجب کردم؟
«وَ لَمْ أُوجِبْ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ فِي مَتَاعٍ وَ لَا آنِيَةٍ وَ لَا دَوَابَّ وَ لَا خَدَمٍ…» یک بخش این بود که خمس را در طلا و نقره‎ای که سال بر آن بگذرد واجب کردم اما در ادامه می‎فرماید من خمس را در امتعه و ظروف و چهار پایان و خُدّام واجب نکردم و همچنین در سودی که در تجارت به دست می‎آید و نیز در زمین زراعتی مگر در یک مورد که برای شما تفسیر خواهم کرد.
«تخفیفاً منی عن موالیّ» می‎فرماید: امسال من خمس را در این امور برای شما واجب نکردم. یکی از اموری که می‎فرماید من خمس را امسال بر شما واجب نکردم مربوط به ربح است آن هم به جهت تخفیف. معنایش این است که این یک حکم عامی داشته و خمس در ارباح واجب بوده اما آن سال بخصوص امام جواد (ع) از باب تخفیف بر دوستانشان وجوب را برداشته‎اند.
«تَخْفِيفاً مِنِّي عَنْ مَوَالِيَّ وَ مَنّاً مِنِّي عَلَيْهِمْ لِمَا يَغْتَالُ السُّلْطَانُ مِنْ أَمْوَالِهِم…» از باب منّت و احسان و تفضل از ناحیه من بر آنها. این تخفیف و تفضل از ناحیه امام جواد (ع) بخاطر این بوده که در آن سال، سلطان و حاکم جور، ظاهراً با طرق مختلف اموال زیادی را از مردم و محبان اهل بیت اخذ کرده بود و این موجب شده بود که آنها دچار ضرر و زیان شوند.
بعد در ادامه می‎فرماید: «فأمّا الغنائم و الفوائد فهی واجبة علیهم فی کل عام». غنائم و فوائد در هر سال بر مسلمین و شیعیان واجب است. قال الله تعالی «واعلموا انّما غنمتم من شئ فإن لله خمسه» بعد استناد می‎کند به این آیه که غنائم و فوائد در هر سال بر اینها واجب است. این هم یک موضع دیگری است که باز محل اشکال صاحب مدارک قرار گرفته که خواهیم گفت.
«الی أن قال فالغنائم و الفوائد، یرحمک الله فهی الغنیمة یغنمه المرء و الفائدة یفیدها» در ادامه امام(ع) غنائم و فوائد را توضیح می‎دهد و بعضی از مصادیق غنائم و فوائد را ذکر می‎کند. پس غنائم و فوائد عبارت است از غنیمتی که شخصی آن را کسب کند و فائده‎ای بدست بیاورد. «والجائزة من الانسان للإنسان التی لها خطرٌ» آن جایزه و هدیه‎ای که کسی از دیگری بدست می‎آورد، البته به شرط اینکه با ارزش و دارای قیمت باشد. «والمیراث الذی لا یحتسب من غیر ابٍ و لا ابن» و همچنین ارثی که من حیث لا یحتسب به انسان برسد. در مقابل ارثی که من حیث یحتسب باشد. ارثی که از پدرو فرزند به وارث می‎رسد، من یحث یحتسب است اما اگر از یک فامیل دور در یک شهر دیگر باشد، این من حیث لا یحتسب است. پس ارث من حیث لا یحتسب هم به عنوان یک فائده و غنیمت ذکر شده است.
«و مثل عدوٍّ یصطلم فیؤخذ ماله» و همچنین غنائم جنگی مثل عدوی که مقاتله می‎کند و می‎جنگد و مالش گرفته می‎شود.
«و مثل مالٍ یؤخذ و لا یعرف له صاحب» و مثل مالی که اخذ می‎شود و صاحب ندارد. این هم  یک بحث است که این «و مثل مالٍ یؤخذ و لا یعرف له صاحب» یعنی چه؟ یعنی مجهول المالک؟ مال گمشده‎ای که پیدا شود؟ یکی از اشکالات این است که تکلیف مال مجهول المال معلوم است. پس در اینجا چطور جزء غنائم و فوائد قرار داده شده؟ (این مطلب را توضیح خواهیم داد.)
«و ما صار الی موالی من اموال الخرمیّه الفسق» خرمیه فرقه‎ای از فرَق اسلامی است که قائل به تناسخ بودند. امام می‎فرماید: و اموالی که از آنها به دوستان ما رسیده است. «فقد علمتُ انّ اموالاً عظاماً صارت الی قوم مِن موالی» که من فهمیدم که اموال زیادی از آنها به دوستان ما رسیده است. حالا به یک مناسبتی این اموال منتقل به اینها شده بود. «فمن کان عنده شئ مِن ذلک فلیوصله الی وکیلی» هر کسی چیزی از این اموال دستش هست باید به وکیل من برساند.
«و مَن کان نائیاً بعید الشّقة فلیتعمّد لإیصاله و لو بعد حینٍ»؛ و کسی که راهش دور است و نه به من دسترسی دارد و نه به وکیل من، پس قصد کند ایصال آن را ولو بعد از زمانی. یعنی بنا را بر این بگذارد که این مال را هر چند بعد از گذشت زمانی به من برساند.
«فإن نیة المؤمن خیرٌ من عمله»؛ همین که قصد کند، این مهم است چون نیت مؤمن بهتر از عمل اوست. این به این معنا نیست که قصد کند و بعدش هم بخورد، بلکه باید قصد کند و مال را نگه دارد و بعداً مال را به امام تحویل دهد. این را می‎خواهد بفهماند که وقتی بازگرداندن این را قصد می‎کند، این خودش اجر و پاداش دارد.
«فأمّا الذی اوجب من الضیاع و الغلات فی کل عامٍ فهو نصف السدس ممن کانت ضیعته تقوم بمؤونة»؛ بعد می‎فرماید: آنچه که از زمین های زراعتی از محصولات زمین زراعتی و غلات واجب است در هر سال، نصف سدس است. «نصف السدس» به چه معناست؟ جلسه گذشته هم در روایت این مطلب را داشتیم. نصف السدس، اشاره به یک سهم از دو سهم خمس می‎کند؛ چون می‎دانید که خمس باید بین شش گروه تقسیم شود. طبق آیه: ۱- لله ۲- للرسول ۳- لذی القربی ۴- والیتامی ۵- والمساکین ۶- و ابن السبیل. یکی می‎شود سهم امام، یکی می‎شود، سهم سادات. این نصف السدس همان سهم امام را می‎گوید. یعنی آن نصفی که متعلق است به خدا و رسول و ذی القربی. پس از آنها هم یک سهم برایشان واجب است بدهند. حالا سادات که مصارفش معلوم است همان سادات از یتامی و مساکین و ابن السبیل، است که باید داده شود. از کسی که آن ضیعة و محصول و غلاتی که بدست می‎آورد به مؤونه او کفایت می‎کند. «اما و مَن کانت ضیعته لا تقوم بمئونته»؛ اما کسی که آن ضیعة و محصولی که از زمین زراعتی بدست می‎آورد کفاف مؤونه او را نمی‎کند، «فلیس علیه نصف سدسٍ» بر او دیگر این سهم واجب نیست. لازم نیست سهم امام را بدهد برای اینکه پولش اضافه نیامده است.
«و لا غیر ذلک» این روایت را بنده کامل خواندم چون در جاهای مختلفی به این استناد میشود.

بحث جلسه آینده

عمده این است که صاحب مدارک به سه نکته این روایت ایراد گرفته و همچنین محقق همدانی اشکال کرده که این ایرادات را باید مورد بررسی قرار دهیم.
مرحوم آقای خویی هم به این اشکالات پاسخ داده‎اند. هم اشکالات را ببینید و هم پاسخ محقق خویی را و بعد ببینید این اشکالات و سپس آن پاسخ‎ها تمام است یا نه.
«الحمد لله رب العالمین»