جلسه بنجاه و نهم
مقام چهارم:استثناء مؤونة–جهةثانیة: استثناء مؤونةشخص
۱۳۹۴/۱۱/۱۱
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
طائفه دوم: روایات خاصه
روایت اول
سوال: اگر در کلام امام میآمد میتوانستیم این دلالت را بپذیریم ولی این در کلام سائل آمده است.
استاد: بله، این قرینه است، چون اصلاً عرف عنوان استفاده را در جایی بکار میبرد که هزینههای تحصیل کم شده باشد، عنوان استفاده لایصدق بر چیزی که هنوز مؤونه تحصیل آن کم نشده باشد و مسئله مؤونه تحصیل کأنّ نزد سائل مفروغ عنه بوده است.
سؤال: اگر مؤونه تحصیل مفروغ عنه بوده پس چرا در روایات مربوط به معدن وکنز و… استثناء مؤونه تحصیل بیان شده است؟
اینکه روایات مربوط به غوص و کنز و معدن بیشتر سوالات آن ناظر به چه موضوعاتی است و چه مطالبی در آن روایات مطرح شده و تفاوت آن با روایات مربوط به ارباح یا مطلق فائده چیست در بحث بعدی دنبال خواهیم کرد؛ چون بحث بعدی ما درباره این است که آیا این استثناء مؤونه شخص مختص به ارباح مکاسب است یا مطلق فوائد به غیر از آن چهار مورد یا شامل آنها هم میشود؟ چه رابطهای است بین استثناء مؤونه در این مقام و عدم استثناء در آن عناوین اربعهای که در گذشته مطرح شد؛ چون در آنها استثناء مؤونه مطرح نیست، این خودش به عنوان یک موضوع باید مورد بررسی قرار گیرد که به چه دلیل مؤونه شخص در اینجا استثناء شده ولی در آنجا استثناء نشده است، مخصوصاً با ملاحظه این نکته که موضوع خمس مطلق فائده است؛ یکوقت کسی موضوع خمس را اساساً خصوص ارباح مکاسب قرار میدهد، میگوید ارباح مکاسب یک عنوانی است در کنار سایر عناوین چهار گانه، اینجا میگوید، ادله استثناء مؤونه سنه شامل آنها نمیشود. اما اگر ما ادله را مطلق گرفتیم و به حسب قاعده و عمومات گفتیم دارد به نحو مطلق مؤونه سنه را استثناء میکند و از طرفی هم بگوییم موضوع خمس مطلق فائده است، آنوقت چطور باید عدم استثناء مؤونه سنه را در مورد عناوین چهار گانه دیگر استخراج کنیم؟
اجمالا اینکه شما فرمودید این کلمه در سوال سائل آمده و او دقت لازم را شاید نداشته، عرض کردیم به هرحال از دید عرف عنوان فائده و منفعت و استفاده و امثال اینها در جایی که مؤونه تحصیل کسر نشده باشد منطبق نیست، درست است این در سوال سائل آمده، اما اولاً سائل یک انسان عامی نیست وثانیاً این مسئله یک مطلبی است که حتی در نزد عوام هم روشن است که عنوان فائده و سود و استفاده را در کجا بکار ببرند؛ وقتی سوال از مایستفید الرجل است، بعد که امام میفرمایند: «الخمس بعد المؤونه» یعنی «بعد المؤونه فیما یستفید الرجل»، به همین جهت ادعا میشود «المؤونه» یعنی مؤونه شخص.
روایت دوم
روایت سوم
این روایت هم ظهور در استثناء مؤونه شخص دارد نه مؤونه تحصیل؛ چون مؤونه اضافه به اشخاص شده است، ما قبلاً هم گفتیم اگر مؤونه اضافه به شخص یا اشخاص شود ظهور در هزینههای زندگی دارد. ولی اگر مؤونه به مال و ربح و کسب، اضافه شود، ظهور در مؤونه تحصیل دارد پس اگر گفته شود «مؤونته یا مؤونتهم» دیگر ربطی به هزینههای تحصیل ندارد؛ این کاری به مسئله اطلاق ندارد. اینکه «المؤونة» بقولٍ مطلق بیاید بدون اضافه به چیزی، آیا شامل مؤونه تحصیل و مؤونه زندگی میشود یا نه، ما عرض کردیم بعضی نسبت به شمول اطلاق «المؤونه» نسبت به مؤونه شخص ایراد گرفته اند، ولی حتی کسانی که در مورد شمول المؤونه نسبت به مؤونه شخص اشکال کردهاند در اینجا دیگر نمیتوانند اشکال کنند «مؤونتهم» بواسطه اضافه مؤونه به اشخاص ظهور در این دارد که مؤونه زندگی، مؤونه شخص و هزینه های معیشت مقصود است، لذا روایت سوم هم به نحو روشنی دلالت بر خروج مؤونه شخص از خمس دارد.
روایت چهارم
ظاهر اضافه مؤونه به شخص، بر این دلالت میکند که مقصود در اینجا مؤونه شخص است نه مؤونه تحصیل، اگر مؤونه تحصیل مراد بود بجای« مؤونته» باید میگفت «مؤونه الضیعه»، پس نفس اضافه مؤونه به شخص دال بر این است که اینجا استثنا کرده است مؤونه شخص را، یعنی میخواهد بگوید آن مقداری که از هزینههای زندگی زائد باشد خمس به آن تعلق میگیرد.
روایت پنجم
بررسی استدلال به روایت پنجم
اشکال اول
اگر این روایت نظر به استثناء مؤونه شخص داشت چرا فقط «ما أکل » ذکر شده است، باید آن پولی هم که از فروش میوه بدست آمده را مقید به استثناء مؤونه میکرد؛ چون به هر حال مؤونه شخص که فقط آن چیزی که میخورند نیست، بخشی از این مؤونه همان بوده که خورده شده و بخش دیگر آن در واقع از محل فروش فاکهه تأمین میشود یعنی به طور طبیعی، هزینههای زندگی شخص از محل فروش محصولات باغ اداره میشده است، پس مؤونه در رابطه با بیع هم میباشد، اما در رابطه با ثمن بیع امام (علیه السلام) مؤونه را استثناء نکرده است. این نشان میدهد مسئله اساساً ربطی به مؤونه شخص ندارد، این فقط به جهت خاصی بوده که در مورد «ما أکل من الفاکهه» وجود دارد.
اشکال دوم
اساساً فاکهه یک مؤونه مهم و اساسی در زندگی نیست تا استثناء آن کنایه از استثناء مؤونه باشد. مگر اهل و عیال او در مجموع هزینههای زندگیشان چقدر از فاکهه بستان استفاده میکرده اند که ما بخواهیم استثناء این مقدار کم را کنایه از استثناء مؤونه بدانیم؟ پس اساساً این ربطی به استثناء ندارد، این استثناء در واقع نظیر آن چیزی است که در مورد حق المارّة وجود دارد، وقتی یک غریبه از کنار باغ به عنوان مرور کننده رد میشود حق دارد از این مالی که ملک خودش نیست استفاده کند، این آقا هم به عنوان صاحب باغ ولو این که این فاکهه و ملک او نباشد، چیزی که از این باغ بدست میآورد باید خمس آن را بدهد، اما در عین حال این حق به او داده شده که مثل مارّه بتواند بخشی از میوههای این باغ را بخورد، لذا استثناء اکل کنایه از استثناء مؤونه نیست.
لذا به این دو جهت به استدلال به این روایت اشکال کردهاند.
پاسخ: واقع این است که اشکال اول وارد است، اما اشکال دوم، محل تأمل است چون درست است اکل و خوردن میوههای باغ از مؤونههای اساسی نیست، ولی اینکه استثناء آن از قبیل جوازی باشد که به مرور کننده داده شده و مثل حق المارّه باشد، دلیلی بر آن نیست، به چه دلیل بگوییم مثل آن است و به این جهت استثناء شده است، ممکن است اساساً یک مورد خاص باشد که امام در این مورد خاص مثلاً این اجازه را دادهاند و از شمول خمس خارج کردهاند.
لذا روایت پنجم در مجموع قابل استدلال نیست، ولی این خدشهای به سایر روایات نمیزند.
نتیجه
در مجموع از دلیل سوم، چه روایات مطلقه چه روایت خاصه میتوانیم استثناء مؤونه شخص را استفاده کنیم.
بحث جلسه آینده
در بیان و بررسی دلیل چهارم خواهد بود إن شاء الله.
نظرات