جلسه سی و چهارم
مسئله نوزدهم- بررسی شرطیت عدم وجود مال آخر در استثناء مؤونه- قول دوم و سوم
۱۳۹۵/۰۹/۲۳
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
دلیل دوم
بررسی دلیل دوم
اولاً: بر فرض که چنین لازمه و تالی به دنبال این باشد، هیچ اشکالی ندارد. و لاضیر فی الالتزام به؛ اگر مثلاً در مورد سلاطین و اکابر نتیجه این شود که نسبت به بخشی از اموال خمس تعلق نگیرد؛ چه مشکلی ایجاد میکند؟ خمس تشریع شده برای اینکه اگر زائد بر مؤونه از کسب و کار چیزی باقی ماند، یک پنجم را به صاحبان آن بدهند. هر جا این شرائط فراهم بود، خمس پرداخت میشود و در هر کجا که این شرایط فراهم نبود پرداخت نمیشود. لذا این امر اشکالی ندارد.
ثانیاً: به علاوه اگر سلاطین و اکابر، مؤونههای کثیر دارند از طرف دیگر سودهای کلان نیز دارند. یعنی اینطور نیست که اجازه داده شود که مؤونهها را از ربح صرف کنند و چیزی برای پرداخت خمس باقی نماند؛ لذا نتیجه این مسأله عدم تعلق خمس در این موارد نیست.
دلیل سوم
بررسی دلیل سوم
دلیل چهارم
بررسی دلیل چهارم
دلیل پنجم
بررسی دلیل پنجم
قول سوم: صرف مؤونه از مجموع (توزیع بالنسبه)
منظور از توزیع بالنسبة این است که مثلاً اگر مؤونه پنجاه دینار باشد، ربح صد دینار، مال دیگر هم صد دینار ارزش داشته باشد. فرضاً کسی صد دینار کنار گذاشته است که حالا یا ارث به او رسیده یا قبلاً خمس آن را داده است. سود امسال او نیز صد دینار است و مؤونههایی که این شخص در طول سال دارد، پنجاه دینار است. در اینجا براساس این قول باید ۲۵ دینار را از مال آخر حساب کند و ۲۵ دینار را از ربح استفاده کند. نسبت در اینجا به معنای نصف، نصف است. یا اینکه ممکن است ثلث باشد. مثلاً مال آخر ۹۰ دینار است، ربح امسال این شخص ۶۰ دینار است و مؤونه او در طول سال ۵۱ دینار است. در اینجا ثلث را از ربح و دو ثلث را از مال آخر محاسبه میکند. مثلاً ۱۷ دینار از ربح و ۳۴ دینار از مال آخر پرداخته میشود.
البته همانطور که قبلاً هم اشاره شد، قائلی برای این قول نیست بلکه در دروس و مسالک صرفاً به عنوان یک احتمال ذکر شده است.
دلیل قول سوم
دلیلی که برای این قول ذکر شده، قاعده عدل و انصاف است. یک روایتی وجود دارد که از این روایت، قاعدهای به نام قاعده عدل و انصاف استخراج کردهاند. اصل آن این است که اگر یک نفر، یک درهم را به عنوان ودیعه نزد شخص امین بگذارد و شخص دیگری هم یک درهم دیگر را به عنوان ودیعه نزد این شخص امین بگذارد، ولی از این دو درهم که به عنوان ودیعه نزد این شخص امین گذاشته شده، بدون اینکه تعدی یا تفریط صورت بگیرد، یک درهم از بین برود. یعنی قصور و تقصیری در کار نبوده؛ مثلاً سیل آمده و یکی از این دو درهم گم شده و یک درهم باقی مانده است. در اینجا روایت داریم که نصف این درهم باقی مانده برای نفر اول و نصف دیگر برای نفر دوم است؛ در حالی که یقین داریم که این یک درهم باقیماند برای یکی از این دو شخص است ولی معلوم نیست برای چه کسی است. اگر بدانند یعنی نشانه داشته باشد، تکلیف روشن است. لکن در غیر اینصورت براساس این روایت میگویند این درهم ودعی را باید ارزش گذاری کند و نصف آن را به یک نفر و نصف دیگرش را به نفر دیگر بدهند.
حالا این روایت در خصوص درهم ودعی است اما عدهای از این روایت یک قاعده کلی استنباط کردهاند که در هر موردی [و نه فقط در خصوص این درهم]، میتوان از راه قاعده عدل و انصاف حکم را بدست آورد. می گویند این شخص یک مالی دارد که آن را کنار گذاشته است و سودی هم به دست آورده است. از طرفی یک پنجم اموال این شخص متعلق به صاحبان خمس است. در اینجا این یک پنجم را بین ربح و مال آخر بالنسبة توزیع میکنیم. مثل توزیع درهم ودعی بین دو نفر در جایی که یکی از دو درهم من دون التعدی و التفریط تلف شده است. پس تنها دلیل قول سوم قاعده عدل و انصاف یا به تعبیر دیگر رعایة الحقین است.
بررسی دلیل قول سوم
این دلیل هم محل اشکال است چون:
در مورد اصل این قاعده و اعتبارش، بحث است که آیا اساساً چنین قاعدهای معتبر است یا خیر. بسیاری از بزرگان اصل اعتبار این قاعده را زیر سؤال بردهاند. بر فرض این قاعده هم پذیرفته شود و ما یک کلیتی را بتوانیم از این روایت استفاده کنیم، لکن اصل آن مربوط به شبهه موضوعیه است اما موضوع بحث ما مربوط به شبهه حکمیه است. به چه دلیل ما به قاعده عدل و انصاف تمسک کنیم؟ جایی برای تمسک به قاعده عدل و انصاف نیست. پس اکنون که این قاعده کنار می رود، سراغ ادله استثناء میرویم و میبینیم اطلاق دارد. اطلاق ادله استثناء اقتضاء میکند که حتی کل مؤونه را میتوانیم از محل ربح صرف کنیم.
به عبارت دیگر ما در اینجا دو راه پیش رو داریم؛ یا باید سراغ اطلاق دلیل استثناء برویم یا بگوییم دلیل استثناء هم اطلاق ندارد. اگر گفتیم دلیل استثناء اطلاق دارد، فبها المراد، چون اطلاق دلیل استثناء یعنی اینکه مؤونه را میتوان از ربح صرف کرد، چه مال دیگری باشد و چه نباشد و این یعنی جواز صرف مؤونه از خصوص ربح بدون اینکه دست به مال دیگر بزند. اگر هم بگویید دلیل استثناء مؤونه اطلاق ندارد، معنایش چیست؟ اگر ما اطلاق دلیل استثناء را نفی کنیم باید برویم سراغ اطلاق دلیل خمس و بگوییم کسی که مال دیگر دارد، نمیتواند مؤونه را از ربح صرف کند. معنای این سخن این است که اطلاق دلیل خمس، خمس را در مؤونه ثابت میکند و به طور کلی دیگر نمیتوان مؤونه را از ربح مصرف کرد.
پس اگر ما به سراغ اطلاق دلیل خمس برویم حتی یک مقدار هم نمیتوانیم از ربح صرف کنیم. یعنی توزیع دیگر معنا ندارد.
بنابراین اگر ما بگوییم ادله استثناء مؤونه اطلاق دارد فبها المراد که مطلوب ما ثابت میشود. یعنی حتی اگر مال دیگری داشته باشیم باز میتوانیم مؤونه را از همین ربح برداریم. اگر اطلاق دلیل استثناء نفی شود، معنای این سخن این است که مؤونه فقط در صورتی استثناء میشود که انسان نیاز داشته باشد، اگر مال دیگری داشته باشد، حق ندارد مؤونه را از ربح صرف کند، باید از مال دیگر صرف کند. یعنی خمس مطلقا در ربح واجب است پس دیگر حق ندارد حتی یک مقدار از ربح را صرف مؤونه کند. لذا به طور کلی قول به توزیع مطلقا قول باطلی است. شاید به همین جهت است که به صورت احتمال ذکر شده و قائل ندارد.
بحث جلسه آینده
بررسی قول چهارم
نظرات