جلسه پنجم
جهات چهارگانه- جهت دوم: ثبوت خمس- ادله- بررسی دلیل سوم(روایات)
۱۳۹۶/۰۷/۱۹
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در ادله ثبوت خمس در مال حلال مخلوط به حرام بود. دلیل سوم روایاتی است که مورد استناد قرار گرفته است. هفت روایت در جلسه گذشته خوانده شد. باید دید کدام یک از این روایات بر ثبوت و وجوب خمس در مال حلال مخلوط به حرام دلالت دارد و کدام یک دلالت ندارد. به عبارت دیگر باید در مورد این روایات بررسی سندی و دلالی شود.
بررسی روایت اول
روایت اول، روایت عمّار بن مروان است. قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ: «فِيمَا يُخْرَجُ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ الْبَحْرِ وَ الْغَنِيمَةِ وَ الْحَلَالِ الْمُخْتَلِطِ بِالْحَرَامِ إِذَا لَمْ يُعْرَفْ صَاحِبُهُ وَ الْكُنُوزِ الْخُمُسُ» .
در مورد این روایت، هم اشکال سندی شده و هم اشکال دلالی وجود دارد.
اشکال اول محقق نراقی
اما از نظر سندی یک اشکالی را مرحوم محقق نراقی در مستند الشیعه بیان کردهاند. مرحوم شیخ صدوق این روایت را از خصال از عمار بن مروان نقل کرده است. روایت دوم را هم از خصالاز ابن أبی عمیر عن غیر واحدٍ عن ابی عبدالله(ع) نقل کرده است. پس هر دو روایت از خصال شیخ صدوق نقل شده است. ایشان میگوید: تفحص و جستجو کردم و این روایت را در کتاب خصال ندیدم، در حالی که اکثر ابواب این کتاب را مورد بررسی قرار دادم. این روایت در وسائل الشیعه آمده است؛ در وسائل به همین ترتیبی که بیان شد، از خصال نقل شده است. در بعضی از نسخههای کتاب خصال، این روایت را به این ترتیب یافتم: «عَن أبی عبدالله(ع) الخمس فی المعادن و البحر و الکنوز». در بعضی از نسخههای کتاب خصال، این روایت به این ترتیب ذکر شده و در روایتی که خصال نقل کرده مسأله مال حلال مخلوط به حرام نیامده است.
البته ایشان میفرماید: لعل نسخ کتاب مختلف بوده باشد. در آن نسخهای که من تفحص کردم، مال حلال مخلوط به حرام نیست. با این وصف، این روایت دیگر حجت نیست. پس این دو سندی که در این روایت آمده، اساساً در کتاب خصال موجود نیست و آن چیزی که در کتاب خصال موجود است، روایتی است از عمار بن مروان که در آن نسخهای که نزد من بوده، اصلاً از مال حلال مخلوط به حرام ذکری به میان نیامده است. نتیجه این است که این روایت مخدوش و مشکوک است. چون در بعضی از نقلها مال حلال مخلوط به حرام آمده و در بعضی دیگر نیامده است. پس این روایت قابل اعتماد نیست. این اشکالی است که ایشان به سند روایت میکند. چون میگوید این روایت را صاحب وسائل از خصال نقل کرده اما ما در خصال چنین چیزی ندیدیم.
بررسی اشکال محقق نراقی
همانطور که بزرگان فرمودهاند، این اشکال به این روایت وارد نیست. چون گویا این مسأله بر ایشان اشتباه شده است. یعنی ایشان اشتباه کرده در اینکه ادعا میکند این روایت را در کتاب خصال ندیدم. ظاهر عبارت ایشان است که گمان کرده این دو روایت، یک روایت هستند، در حالی که دو روایت هستند. یکی از طریق عمار نقل شده و دیگری از طریق ابن أبی عمیر نقل شده است. ایشان اشتباهاً گمان کرده که عمار بن مروان از ابن أبی عمیر نقل کرده است یا برعکس؛ لذا این دو را یکی فرض کرده و گفته: این روایت به آن نحوی که من در خصال دیدم، اساساً متعرض مال حلال مخلوط به حرام نشده است. در حالی که اینها دو روایت هستند و از دو طریق نقل شدهاند. در یک روایت هست و در دیگری نیست [یعنی در یکی مال حلال مخلوط به حرام آمده و در دیگری نیامده است]؛ در روایتی که نیست همان است که می گوید: نسی ابن ابی عمیر الخامس.
به علاوه در نسخههایی که از کتاب خصال موجود است، هر دو روایت وجود دارد. صاحب وسائل نیز هر دو را از خصال نقل کرده است. لذا به نظر میرسد صاحب وسائل اشتباه نکرده که روایتی را از خصال نقل کرده باشد در حالی که در خصال بوده باشد. با توجه به دقتی که صاحب وسائل داشته و اهل فن بوده، به حدّی که روایاتی که منبع و مصدر آنها برای ایشان معلوم نبوده، این روایات را در وسائل نیاورده بلکه به صورت جداگانه در مستدرک الوسائل آورده است. لذا نمیتوان این اشکال را به صاحب وسائل کرد که صاحب وسائل این روایت را از خصال نقل کرده در حالی که این روایت در خصال وجود ندارد.
پس عمده اشکالی که به مرحوم نراقی وارد میشود، این است که ایشان فکر کرده صاحب وسائل این روایت را به سند ابن أبی عمیر از خصال نقل کرده، در حالی که این سند، سند عمار بن مروان است. لذا میگوید این روایت در خصال موجود نیست. روایتی که به سند ابن أبی عمیر نقل شده، روایت دوم است که ایشان این روایت را با روایت اول خلط کرده و فکر کرده که یک روایت هستند و گفته در اینجا امر بر صاحب وسائل مشتبه شده و روایتی که این چنین باشد، قابل اتکا نیست.
ملاحظه فرمودید که اساساً مسأله اینطور نیست. اینها دو روایت هستند و صاحب وسائل هر دو را از خصال نقل کرده و هر دو نیز در خصال موجود هستند. پس این اشکال سندی متوجه این روایت نیست.
اشکال دوم
یک اشکال دلالی نیز به این روایت وارد شده و آن اینکه وقتی در روایت «الْحَلَالِ الْمُخْتَلِطِ بِالْحَرَامِ» را ذکر کرده، به دنبال آن فرموده: «إِذَا لَمْ يُعْرَفْ صَاحِبُهُ»؛ یعنی خمس در مال حلال مخلوط به حرام واجب است اگر صاحب آن معلوم نباشد.
اشکال این است که مهمتر از معلوم نبودن صاحب مال، معلوم نبودن مقدار است و در این روایت هیچ حرفی از جهل به مقدار به میان نیامده است. این مسأله روایت را کمی مضطرب میکند، چون خمس در مال حلال مخلوط به حرام، به دو شرط واجب است: اگر صاحب آن مجهول باشد و نیز مقدار [مال حرام] مجهول باشد. اینکه مجهولیت مقدار را در روایت بیان نکرده، به دلالت این روایت لطمه میزند.
بررسی اشکال دوم
این اشکال نیز وارد نیست؛ چون قرینهای وجود دارد که به اعتبار این قرینه میگوییم مسأله جهل به مقدار نیز از روایت فهمیده میشود، ولو در روایت سخن از جهل به مقدار نیست و فقط گفته: «إِذَا لَمْ يُعْرَفْ صَاحِبُهُ» ولی به قرینه مناسبت حکم و موضوع، معلوم میشود که موضوعِ موردی که در روایت آمده، هم جهل به مقدار و هم جهل به صاحب است. لذا این اشکال متوجه روایت نیست.
پس روایت عمار بن مروان از نظر سندی و دلالی مشکلی ندارد.
سؤال: عبارت مرحوم نراقی راممکن است بخوانید؟
استاد: أنا تفحّصت الخصال فوجدت الرواية فيه في باب ما فيه الخمس من بعض نسخه هكذا: «الخمس في المعادن و البحر و الكنوز». میگوید: چیزی که من در بعضی از نسخ خصال پیدا کردم، این روایت است. «و لم أجد الرواية بالطريقين المذكورين فيه مع التفحّص عن أكثر أبوابه و في بعض آخر كما نقله بعض مشايخنا». اما این روایت را با این دو طریق، در کتاب خصال پیدا نکردم؛ با اینکه در اکثر ابواب آن تفحص کردم. «و لعلّ نسخ الكتاب مختلفة». شاید نسخههای کتاب مختلف باشد. یعنی در بعضی از نسخ هست و در بعضی نیست. عمده اشکال ایشان این است: «و مع ذلك لا تبقى فيه حجّة». اصل صدور این روایت از امام، شبهه ناک میشود و ما نمیدانیم که آیا امام این را فرموده یا خیر.
پس روایت اول سنداً و دلالتاً مشکل ندارد و دلالت بر ثبوت خمس بر مال حلال مخلوط به حرام میکند.
بررسی روایت دوم
روایت دوم، روایت شیخ صدوق از خصال است که ابن أبی عمیر عن غیر واحدٍ عن أبی عبدالله(ع) نقل کرده است. سند این روایت مشکلی ندارد و تنها مشکلی که در این روایت وجود دارد، این است که در متن روایت اساساً عنوان مال حلال مخلوط به حرام ذکر نشده است. روایت این بود: قَالَ: «الْخُمُسُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ، عَلَى الْكُنُوزِ وَ الْمَعَادِنِ وَ الْغَوْصِ وَ الْغَنِيمَةِ وَ نَسِيَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ الْخَامِسَ» ؛ خمس بر پنج چیز ثابت است: چهار مورد را ذکر میکند و در ادامه میگوید ابن ابی عمیر پنجمین را فراموش کرده است. شیخ صدوق این را تفسیر کرده و گفته: چیزی که ابن أبی عمیر فراموش کرده، همین مال حلال مخلوط به حرام است.
اشکال این است که آنچه برای ما حجت است، متن روایت است که حاکی از کلام معصوم است و تفسیر شیخ صدوق برای ما حجت نیست. شیخ صدوق میگوید چیزی که ابن ابی عمیر فراموش کرده، مال حلال مخلوط به حرام است. تفسیر شیخ صدوق به چه دلیل میتواند مورد استناد ما قرار گیرد؟ این یک شبهه و اشکالی است که به استدلال به روایت دوم وارد شده است.
بعضیها برای این شبهه یک پاسخی مطرح کردهاند و آن اینکه درست است که این تفسیر از شیخ صدوق است ولی این تفسیر بیپایه نیست و شیخ صدوق از خودش حرف نزده است. اگر شیخ صدوق، مورد پنجم را بر مال حلال مخلوط به حرام تطبیق کرده، در واقع به همان روایت قبل اتکا کرده و گفته: در روایت قبل، این پنج مورد ذکر شده بود که روایت از امام صادق(ع) بود؛ اینجا نیز روایت از امام صادق(ع) است. چهار مورد آن مشترک است و امام(ع) در هر دو روایت خمس را در چهار چیز [معدن، کنز، غوص، غنیمت] ثابت کرده است. وقتی که در یک روایت، پنجمین مورد، مال حلال مخلوط به حرام است، قاعدتاً در روایت ابن ابی عمیر نیز باید همان باشد. پس اگر شیخ صدوق چنین تفسیری از «نَسِيَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ الْخَامِسَ» کرده، به استناد روایت عمار بن مروان است.
اما مع ذلک حتی اگر اینگونه باشد، باز هم قابل قبول نیست. چون نهایت چیزی که از این پاسخ و این توجیه استفاده میشود، این است که ظنّی برای انسان ایجاد میکند. ولی اطمینان و یقینی که برای ما اعتبار دارد و میتوانیم به آن اتکا کنیم، بدست نمیآید. بله، شیخ صدوق اتکائاً علی روایت عمار بن مروان، با همه وسواس و دقتی که داشته، مورد آخر را به مال حلال مخلوط به حرام تفسیر کرده است. این امر نهایتاً برای ما یک ظنّی ایجاد میکند اما اطمینان و یقین حاصل نمیشود.
لذا میتوانیم بگوییم روایت دوم قابل استدلال نیست.
بررسی روایت سوم
روایت سوم، روایت حسن بن زیاد است: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: «إِنَ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ع) فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أَصَبْتُ مَالًا لَا أَعْرِفُ حَلَالَهُ مِنْ حَرَامِهِ. فَقَالَ(ع): لَهُ أَخْرِجِ الْخُمُسَ مِنْ ذَلِكَ الْمَالِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ رَضِيَ مِنْ الْمَالِ بِالْخُمُسِ وَ اجْتَنِبْ مَا كَانَ صَاحِبُهُ يُعْلَمُ» . شخصی نزد امیرالمؤمنین میآید و میگوید: من به مالی دست پیدا کردم که حلال و حرام آن با هم مخلوط است. امام(ع) فرمود: خمس آن را بده و از مالی که صاحب آن معلوم است، اجتناب کن.
بعید نیست که این روایت با روایت سکونی [روایت چهارم] یکی باشد؛ چون روایت سکونی نیز دقیقاً همین قضیه را نقل میکند که امام(ع) فرموده خمس بده تا مالت پاک شود. چه این دو روایت یکی باشند و چه نباشند، مشکل اصلی این است که این روایت هم سنداً و هم دلالتاً مورد اشکال واقع شده است. چند اشکال سندی به این روایت وارد شده که مرحوم آقای خویی و دیگران به آن اشاره کردهاند.
اشکال در سند روایت
مرحوم آقای خویی میفرماید: سند این روایت ضعیف است؛ چون در سلسله سند این روایت، حکم بن بهلول قرار دارد که مجهول است. بنابراین روایت از نظر سند مخدوش است .
اشکال دیگر در مورد حسن بن زیاد است که حسن بن زیاد مردد بین دو نفر است. یکی صیقل و دیگری عطار؛ صیقل، ثقه نیست اما عطار، ثقه است. برخی گفتهاند اگر ما اینها را متعدد بدانیم، نمیدانیم که حسن بن زیاد صیقل است یا حسن بن زیاد عطار؛ لذا سند برای ما دائر بین اعتبار و عدم اعتبار است.
این دو اشکال در سند این روایت وارد شده لذا به نظر میرسد سند این روایت، قابل قبول نیست.
به علاوه در مورد دلالت این روایت بر ثبوت خمس نیز بحثهای مفصلی بیان شده است. در اینجا عرض کنم که این روایت را ما از نظر سند قبول نداریم اما عدهای اشکالاتی به دلالت این روایت کردهاند و ما تلاش میکنیم تا ببینیم که این اشکالات وارد هست یا خیر. ولو اینکه نهایتاً اشکالات آنها را رد کنیم و بگوییم دلالت این روایت خوب است، اما بالاخره سند آن مشکل دارد. ولی مهم این است که شما در این بحثها، نحوه استظهار از روایات و استدلال به روایات را تمرین میکنید و یاد میگیرید. اینها از این جهت اهمیت دارد که وقتی ما میبینیم عدهای طوری استدلال میکنند و عدهای هم جواب میدهند، در حالی که خودشان هم قبول دارند که سند این روایت مشکل دارد اما این حُسن را دارد.
علی أیّ حال با قطع نظر از اشکال سندی روایت حسن بن زیاد، اینجا اشکالاتی به دلالت این روایت وارد شده است.
مرحوم محقق همدانی اشکال مهمی به دلالت این روایت کرده است؛ میگوید: اساساً این روایت به مانحن فیه ارتباط ندارد. مرحوم آقای خویی نیز اشکال کرده است؛ البته ریشه اشکال ایشان همان حرف محقق همدانی است. یعنی در واقع اشکال از محقق همدانی است؛ ولی نگفتهاند که اشکال برای اوست لکن روح حرف ایشان، همان اشکالی است که صاحب مصباح الفقیه کرده است. مرحوم آقای بروجردی هم به این روایت اشکال کرده و در اینجا بحث مفصلی شکل گرفته است.
ما باید ببینیم اشکال مرحوم محقق همدانی و به تبع ایشان اشکال مرحوم آقای خویی، به دلالت این روایت وارد است یا خیر. هم چنین اشکال مرحوم آقای بروجردی را بررسی کنیم که آیا وارد است یا خیر.
از آنجایی که امروز چهارشنبه است و ما طبق برنامه، روزهای چهارشنبه روایت میخوانیم، بررسی دلالی روایت حسن بن زیاد را برای روز شنبه میگذاریم.
تذکر اخلاقی: خطر درّندگی زبان
رسول گرامی اسلام(ص) فرمودهاند: «من كان يؤمن باللّه و اليوم الاخر فليقل خيرا أو يسكت» .
کسی که به خدا و روز قیامت باور و ایمان دارد، باید یا سخن نگوید یا جز خیر بر زبان نراند.
این مطلب بلندی است. بین ایمان به مبدأ و معاد و عملکرد زبان ملازمه است. کسی که ایمان به عمق جان او رسوخ کرده باشد، خداباور و معادباور باشد، یا سکوت میکند و حرف نمیزند یا اگر میخواهد حرف بگوید به خیر سخن میگوید.
ما دوست داریم که حرف بزنیم؛ خیلی از ما گرفتار شهوت کلام هستیم. شهوت کلام لزوماً فقط برای سخنرانان و اهل منبر نیست. گاهی ممکن است کسی در عمر خود یکبار هم سخنرانی نکرده باشد و اساساً نتواند سخنرانی کند اما دوست دارد که حرف بزند. خیلی از امور میتواند منشأ میل به زیاد سخن گفتن و شهوت کلام باشد. انگیزههای پُرگویی، یا ابراز وجود است یا تحقیر دیگران است، یا تشفّی نفس است، کسی برای اینکه نفس او راحت شود و لذت ببرد، یک حرفی میزند، اعم از اینکه با این حرف شخصیت یک نفر را خراب میکند یا بالا میبرد یا انتقام میگیرد، یا خودش را بالا میبرد و دیگران را تحقیر میکند.
وقتی که انسان شهوت کلام داشته باشد و اهل پُرگویی باشد، قهراً مطالبی میگوید که آفاتی دارد و این آفات ایمان سوز و آخرت خراب کن است. اگر در روایات جستجو کنیم، شاید بیش از دویست آفت برای زبان برشمردهاند. ما با اینکه این روایات را میشنویم، باید بیشتر رعایت کنیم. صحبت کردن راجع به افراد، قضاوت کردن راجع به افراد[مخصوصاً الان که انسان میبیند زبانها رها شدهاند] آسیبهای زیادی در اجتماع پدید میآورد؛ آسیبهای مستقیم و غیر مستقیم. با زبان، آبروها میرود، اختلافات تشدید میشود، بنیان خانوادهها به هم میریزد، کینهها روز به روز افزوده میشود، مهر و محبت و الفت بین مردم کم میشود، خسارتهای مادی زیادی در پی دارد.
واقعاً کمی راجع به این موضوع فکر کنیم و بدانیم طبق فرمایش پیامبر خدا(ص) کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، جز خیر سخن نمیگوید یا سکوت میکند. جالب این است که ما به ظاهر مؤمنین، برای خودمان توجیه درست میکنیم. بدترین سخنان را میگوییم ولی مدعی هستیم که سخن خیر میگوییم. اینها مواردی است که وسوسههای شیطان وارد میشود. در آیات قرآن داریم که شیطان از چپ، راست، پشت سر و روبرو، به انسان حمله میکند. یک وقت در وجود انسان وسوسه میکند و سخن شرّ را برای ما به گونهای زیبا میکند و ما را فریب میدهد که فکر میکنیم که سخن خیر میگوییم؛ ولی وقتی عمیق شویم میبینیم خیر نیست.
این است که امیرالمؤمنین(ع) در یک عبارت بسیار گویا، رسا و لطیف میفرماید: «اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَر» ؛ زبان، درّندهای است که اگر رها شود، گاز میگیرد. چطور اگر حیوان درّنده کنترل نشود، میدرد و حمله میکند و گاز میگیرد، زبان نیز یک درّندهای است که اگر رها شود، گاز میگیرد. واقعاً هم همینگونه است. بعضی از زبانها درّنده هستند و گاز میگیرند. انگار جز نیش و تلخی، چیز دیگری از این زبانها صادر نمیشود. اگر ما به معاد و به خداوند ایمان داریم، بدانیم که زبان درّنده است؛ حیوان درّنده به طبع و خوی درّندگی باید این کار را کند؛ مگر اینکه تحت سلطه بیاید و رام و اهلی شود.
واقعاً باید از این موجود درّندهی نیشزنندهی گاز گیرندهی خطرناک، به خدا پناه برد. ببینیم این یک تکه گوشت چقدر رهاسازی میشود و چقدر درّندگی میکند، چقدر میآزارد، دل میشکند، آبرو میبرد، تهمت میزند، غیبت میکند؛ اینها اعتقاد به مبدأ و معاد را تضعیف میکند.
خداوند إن شاء الله به ما توفیق کنترل این موجود درّنده را عنایت فرماید.
نظرات