جلسه هشتاد و ششم
مسأله یک – جهت دوم: مقصود از سهام برخی عناوین- مقام دوم: سهم اصناف ثلاثه
۱۳۹۷/۰۱/۲۰
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
عرض شد جهت دومی که در متن تحریر میبایست مورد ملاحظه و بررسی قرار گیرد، توضیح برخی از عناوینی است که در این شش گروه و شش عنوان قرار دارند. دو عنوان نیازمند توضیح بود؛ یکی عنوان ذی القربی که در مقام اول درباره آن بحث شد و معلوم شد منظور از ذی القربی، امام معصوم(ع) است.
مقام دوم: سهم اصناف ثلاثه
مقام دوم درباره اصناف سهگانه اخیر در آیه است؛ یعنی مسکین و یتیم و ابن السبیل. بحث این است که آیا مقصود از مسکین و یتیم و ابن السبیل، مطلق مساکین و ایتام و ابناء السبیل هستند یا خصوص بنی هاشم و سادات.
اقوال
مشهور معتقدند نیمی از خمس باید به این سه گروه و آن هم فقط به سادات داده شود. در مقابل، فقهاء عامه و نیز ابن جنید معتقدند به مطلق مسکین و یتیم و ابن السبیل باید خمس داده شود. همان اختلافی که در مقام اول بود، اینجا نیز وجود دارد. یک طرف مشهور فقهای شیعه و بلکه تسالم و اجماع بر آن قائم است و در مقابل، فقهاء عامه و ابن جنید علی ما نُسب إلیه هستند.
دلیل بر عمومیت اصناف ثلاثه
دلیل عامه و ابن جنید، مثل دلیلی است که در مقام اول ذکر شد. یعنی ابن جنید معتقد است:
۱. ظاهر آیه خمس اقتضا میکند که مطلق یتیم و مسکین و ابن السبیل مورد نظر است. چون در آیه آمده: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ»؛ هیچ قیدی که دالّ بر اختصاص این سه عنوان به طایفه خاصی باشد، ذکر نشده است. لذا به حسب ظاهر آیه باید بگوییم به مطلق اصناف سهگانه مذکور، خمس داده میشود.
۲. علاوه بر آیه خمس و چه بسا اظهر از آیه خمس در این رابطه، آیه فیء است. در آیه فیء و آیه بعد از آن، دو قرینه بسیار روشن وجود دارد که نشان میدهد مطلق این سه گروه اراده شدهاند و نه خصوص سادات:
الف) یکی تعلیلی است که در ذیل آیه فیء آمده: «كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ». اگر بحث از تقسیم فیء است، این معلل شده به اینکه فقط بین اغنیاء و ثروتمندان دست به دست نشود، به فقرا و ایتام و مساکین و ابناء السبیل هم داده شود. این تعلیل تناسب دارد با عمومیت معنای یتیم و مسکین و ابن السبیل. اگر علت این حکم آن است که این اموال فقط در دست ثروتمندان باقی نماند، این علت اقتضا میکند که این اموال به مطلق فقیر و مسکین داده شود. دیگر وجهی برای اختصاص این اصناف به سادات نیست. این تعلیل اصلاً با عمومیت سازگار است و با اختصاص سازگار نیست.
ب) قرینه دوم، آیهای است که بعد از این آیه آمده است. قبلاً هم این را به مناسبت ذکر کردیم؛ یعنی گفته این اموال به اینها داده شود. «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرينَ الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ»، کسانی که هم اموالشان از آنها گرفته شده و هم خانه و کاشانه آنها. این فرقی نمیکند که از سادات یا بنی هاشم باشند یا غیر آنها. این برای فقرایی است که مهاجر هستند؛ مهاجرینی که از خانه و اموالشان دور شدهاند.
لذا با ملاحظه آیه خمس و آیه فیء مخصوصاً با دو قرینهای که در آیه فیء وجود دارد، وجهی برای اینکه عناوین سهگانه را اختصاص دهیم به خصوص سادات، وجود ندارد. این محصّل نظر ابن جنید است.
تنها چیزی که میتواند این استدلال را منهدم کند، پیدا کردن قرائنی بر خلاف این ظاهر است. یعنی همانطور که ابن جنید ادعا کرده، ظاهر آیه همین است؛ ما هم ظاهر آیه را انکار نمیکنیم. ولی این ظهور اولی است و زمانی این ظهور استقرار پیدا میکند که قرینهای برخلاف آن نباشد، مثل همه موارد عام و مطلق. دلیلی که عام و مطلق است، تا زمانی که قرینهای بر تخصیص یا تقیید پیدا نشود، دلالت بر عموم و اطلاق میکند. اما وقتی قرینهای بر تخصیص و تقیید پیدا شد، از اطلاق و عموم منصرف میشود به خاص یا مقید.
لذا مشهور اگر این ظاهر را نپذیرفتهاند، در واقع معتقدند که اینجا قرائنی داریم که موجب صرف ظهور آیه از اطلاق است. همانطور که معلوم است شیوه استدلال ابن جنید و عامه و شیوه استدلال مشهور در مقابل آنها، هم در مقام اول و هم در مقام دوم یکسان است. اینجا هم مشهور معتقدند ما قرائن خاصهای بویژه از روایات داریم که این ظاهرِ مطلق را منصرف میکند به خصوص مقید. یعنی از آن قرائن استفاده میکنیم که یتیم و مسکین و ابن السبیل از سادات مورد نظر هستند.
دلیل بر اختصاص اصناف ثلاثه به سادات(مشهور)
عمده دلیل مشهور در این مقام، چند روایت است. البته مسأله اجماع و تسالم را هم نمیشود نادیده گرفت. یعنی در مقام دوم نیز تسالم و اجماع وجود دارد که منظور از این سه صنف، خصوص سادات هستند. باید این روایات را بررسی کنیم و ببینیم آیا این روایات صلاحیت قرینیت دارند یا ندارد.
چند روایت در اینجا نقل شده؛ البته این روایات را قبلاً خواندیم، منتهی در اینجا یک بخشی از روایات که شاهد ما است، بیشتر مورد نظر است.
روایت اول: مرسله حماد است. مرسله حماد یک روایت نسبتاً طولانی است که بخشی از آن درباره سهام خمس سخن گفته است. مقداری که در اینجا بیشتر مدّ نظر است این است که: «وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ فَسَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاکینهم وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ يُقْسَمُ بَيْنَهُمْ عَلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ» قبل از آن درباره نصف خمس و تعلق آن به خدا و رسول و ذی القربی سخن گفته است. بعد میفرماید: و نصف باقی مانده خمس بین اهل بیتِ رسول خدا تقسیم میشود. یک سهم از آن نصف باقی مانده متعلق به یتیمان اهل بیت، و یک سهم مربوط به مساکین از اهل بیت و یک سهم هم برای ابن السبیل از آنهاست. البته به اندازهای که کفاف دهد و یک سعهای در زندگی آنها ایجاد کند و نه اینکه در مشقت و رنج و سختی بخواهند سپری کنند. این کاملاً ظهور دارد در اینکه آن سه صنفی که در آیه از آنها نام برده، مقصود یتیم و مسکین و ابن السبیل از این خاندان است.
تا اینکه روایت به اینجا میرسد: «وَ إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْخُمُسَ خَاصَّةً لَهُمْ»؛ این تأکید بر این است که نصف باقی مانده، برای این سه گروه قرار داده شده، «دُونَ مَسَاكِينِ النَّاسِ وَ أَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ عِوَضاً لَهُمْ مِنْ صَدَقَاتِ النَّاسِ تَنْزِيهاً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ لِقَرَابَتِهِمْ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ كَرَامَةً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ عَنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَجَعَلَ لَهُمْ خَاصَّةً مِنْ عِنْدِهِ مَا يُغْنِيهِمْ بِهِ عَنْ أَنْ يُصَيِّرَهُمْ فِي مَوْضِعِ الذُّلِّ وَ الْمَسْكَنَةِ». این روایت در سه کتاب از کتب اربعه حدیثی آورده شده است.
در ادامه امام(ع) وجه اختصاص این خمس به این گروه را ذکر میکند که این عِوَض از صدقات مردم است. صدقه بر این گروه قرار داده نشده؛ به ازای صدقه که برای غیر سادات است، خداوند این مقدار خمس را برای سادات قرار داد، برای اینکه اینها محتاج صدقات نباشند و نیازمند مردم نباشند. به خاطر قرابتی که با رسول خدا دارند و این در واقع تکریمی از ناحیه خداوند تبارک و تعالی است که آنها را از اوساخ الناس و چرکهایی که در دست مردم است، دور کنند. لذا آنها را تا یک حدی از بینیازی قرار دادهاند تا در موضع ذلت و مسکنت و احتیاج قرار نگیرند.
درست است که این روایت مرسله است ولی ملاحظه میکنید که در سه کتاب از کتب اربعه نقل شده است. طبق این مبنا که حدیثی اگر در کتب اربعه یافت شود، معتبر است، قهراً این روایت معتبر است.
اگر هم این مسأله را نادیده بگیریم و کنار بگذاریم، همانطور که در مورد سایر روایات این بحث مطرح است، این روایات از روایاتی است که ضعف سندی آن با شهرت عمل به آن و اجماع منقول، قابل جبران است. چون اجماع منقول خودش رأساً ممکن است دلیلیت نداشته باشد اما میتواند مؤید و مکمل باشد. اینجا یک شهرت و اجماع منقول نسبت به مضمون این روایت هست. لذا ضعف سندی این روایت (بر فرض اینکه روایت را مبتلا به ضعف بدانیم)، قابل جبران است و با شهرت و تسالم و اجماع منقول این ضعف سندی جبران شود.
روایت دوم: مرفوعه احمد بن محمد است. «الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ- إِلَى أَنْ قَالَ:- فَأَمَّا الْخُمُسُ فَيُقْسَمُ عَلَى سِتَّةِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ لِلَّهِ وَ سَهْمٌ لِلرَّسُولِ(ص) وَ سَهْمٌ لِذَوِي الْقُرْبَى وَ سَهْمٌ لِلْيَتَامَى وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاكِينِ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ السَّبِيلِ». ابتدائاً ایشان میفرماید خمس به پنج چیز تعلق میگیرد [معدن و کنز و غوص و…] بعد سخن از تقسیم خمس به شش سهم به بیان میآید و این شش سهم را نام میبرد؛ سهم خدا، سهم رسول، سهم ذی القربی و سهم یتیم و مسکین و ابن السبیل.
بعد در ادامه میفرماید: «فَالَّذِي لِلَّهِ فَلِرَسُولِ اللَّهِ(ص) فَرَسُولُ اللَّهِ أَحَقُّ بِهِ فَهُوَ لَهُ خَاصَّةً وَ الَّذِي لِلرَّسُولِ هُوَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْحُجَّةِ فِي زَمَانِهِ فَالنِّصْفُ لَهُ خَاصَّةً»؛ تا اینجا بحث از نصف خمس است که در واقع متشکل از سهم خدا و سهم رسول و سهم ذی القربی است. در این بحثی نیست. بعد میفرماید: «وَ النِّصْفُ لِلْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ع) الَّذِينَ لَا تَحِلُّ لَهُمُ الصَّدَقَةُ وَ لَا الزَّكَاةُ عَوَّضَهُمُ اللَّهُ مَكَانَ ذَلِكَ بِالْخُمُسِ». در بخش دوم تصریح شده به اینکه نصف دیگرِ خمس متعلق است به یتامی و مساکین و ابناء السبیل مِن آل پیامبر. تصریح کرده که منظور از این سه صنف فقط از آل رسول است یعنی کسانی که صدقه برای آنها حلال و جایز نیست. زکات هم برای آنها حلال نیست و خداوند تبارک و تعالی بهجای صدقه و زکات، نصف خمس را برای آنان قرار داده است. این هم به صراحت همان مطلب را اثبات میکند.
البته اینجا بعید نیست بگوییم این روایت با روایت قبلی یکسان است. فقط ناقل این روایت، احمد بن محمد بن عیسی است و الا تقریباً مضامین و فقرات این روایت با هم مطابق هستند و تفاوت چندانی بین اینها نیست. لذا بعید نیست که بگوییم این روایت متحد با روایت اول است؛ یعنی همان روایت است منتهی از یک طریق دیگری نقل شده است.
روایت سوم: مرسله عبدالله بن بکیر است. از قول امام(ع) در ذیل آیه «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ…» که امام فرمود: «خُمُسُ اللَّهِ لِلْإِمَامِ وَ خُمُسُ الرَّسُولِ لِلْإِمَامِ وَ خُمُسُ ذَوِي الْقُرْبَى لِقَرَابَةِ الرَّسُولِ الْإِمَامِ وَ الْيَتَامَى يَتَامَى آلِ الرَّسُولِ وَ الْمَسَاكِينُ مِنْهُمْ وَ أَبْنَاءُ السَّبِيلِ مِنْهُمْ فَلَا يُخْرَجُ مِنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ» . میفرماید خمسِ خدا برای امام است؛ خمسِ رسول هم به امام بر میگردد و خمس ذوی القربی نیز به امام میرسد؛ به خاطر قرابتی که با رسول خدا دارند. بعد در ادامه، هم جنبه ایجابی این حکم را میگوید و هم جنبه سلبی. میفرماید منظور از یتامی و مساکین و ابن السبیل، یتامی الرسول و مساکین از اینها و ابن السبیل از اینها است. بعد آن جنبه سلبی را هم بیان میکند: «فَلَا يُخْرَجُ مِنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ»، این نباید به دیگران داده شود.
دلالت این روایت هم کاملاً واضح و روشن است.
روایت چهارم: روایتی است که قبلاً هم خوانده شد. روایتی است که سید مرتضی در رساله محکم و متشابه به نقل از تفسیر نعمانی فرموده است. روایت چنین است: «ثُمَ يَقْسِمُ الثَّلَاثَةَ السِّهَامِ الْبَاقِيَةَ بَيْنَ يَتَامَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَسَاكِينِهِمْ وَ أَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ». ابتدا بحث از تقسیم آن سه سهم اول است که میگویند یک سهم مربوط به خدا و یک سهم مربوط به رسول و یک سهم هم مربوط به ذی القربی است. بعد راجع به باقی مانده میفرماید که سهام باقی مانده، به سه قسمت تقسیم میشود. یعنی آن نیم دیگر خمس، تقسیم به سه قسمت میشود؛ بین یتامی آل محمد، مساکین آنها و ابناء السبیل از آنها.
این روایت هم دلالت واضح و روشنی دارد.
روایت پنجم: روایتی است که محمد بن مسلم عن احدهما(ع) نقل کرده است. «قال: سألته عن قول الله «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى» قال: هم أهل قرابة رسول الله صلى الله عليه و آله فسألته: منهم الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ؟ قال: نعم» میگوید از احدهما(ع) سؤال کردم که معنای آیه چیست؟ امام فرمود: اینها نزدیکان رسول خدا هستند. تکلیف خدا و امام و ذی القربی که معلوم است. پس منظور از یتامی و مساکین و ابن السبیل چه کسانی هستند؟ فرمود: «قرابة رسول الله». بعد از اینکه امام توضیح دادند که منظور از این گروهها چه کسانی هستند، کأنّ این طرف خیلی قانع نشده یا واضح و روشن پاسخش را نگرفته، میگوید از او سؤال کردم که یتامی و مساکین و ابن السبیل از قرابت رسول الله؟ امام فرمود: بله؛ این منظور است.
روایت ششم: «عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ: قَالَ: لِيَتَامَانَا وَ مَسَاكِينِنَا وَ أَبْنَاءِ سَبِيلِنَا» . اینجا بحث از خمس است که امام سجاد(ع) فرمودهاند برای یتیمان ما و مساکین ما و در راه ماندگان ما است. وقتی میگوید «ما»، ظهور در وابستگی به این خاندان دارد.
البته ممکن است این نسبت و اینکه از ما باشد، یعنی از مخالفین نباشد؛ یعنی از عامه نباشد. این احتمال هم هست که این برای این است که از این مجموعه و داخل پیروان مکتب اهل بیت باشد.
به هر حال مجموع این روایات و تعابیری که ائمه(ع) به کار بردهاند، اگر مورد ملاحظه قرار گیرد معلوم میشود که منظور آنها یتیم و مسکین و ابن السبیل از سادات و بنی هاشم است.
علی أی حال مجموع این روایات هر چند ما معتقد هستیم که در بین آنها روایات معتبر وجود دارد، اما چنانچه کسی بگوید هیچ یک از این روایات سنداً معتبر نیست، چون یا مرسله است یا مرفوعه، در این صورت از راه انجبار ضعف سند به وسیله شهرت یا اجماع منقول میتوانیم این مشکل را حل کنیم. یا بگوییم چون این روایات به حدّ استفاضه رسیدهاند ما به نوعی میتوانیم یقین به صدور یکی از این روایات از معصوم پیدا کنیم.
نتیجه آنکه هم از حیث دلالت و هم به جهت سند (به یکی از آن دو طریقی که ذکر کردیم) از جهت خودِ این روایات مشکلی برای قرینیت نیست. یعنی این روایات قرینیت برای آیه دارند که معنای آیه را از ظاهر اول خودش برگردانند.
اما یک مشکلی اینجا وجود دارد؛ مضمون برخی روایات مثل آیه است. لذا کأنّ یک تعارضی در اینجا بین روایات پیدا شده یا اشکالاتی متوجه این روایات شده که باید آنها را ذکر کنیم و ببینیم آیا میتواند آیه را از ظاهرش برگرداند یا نه.
نظرات