جلسه چهارم – بررسی شبهه دوم – شاهد ششم

جلسه ۴ – PDF

جلسه چهارم
بررسی شبهه دوم – شاهد ششم
17/۰۲/۱۳۹۸

خلاصه جلسه گذشته
عرض کردیم مهمترین شبهه تاریخی در مورد نهج البلاغه این است که آنچه تحت عنوان نهج البلاغه جمع‎آوری شده است مطالب و سخنان امیرالمؤمنین(ع) نیست بلکه مطالبی است که سید رضی به امیرالمؤمنین نسبت داده است. این شبهه دو بخش دارد، زیرا برخی ادعا می‎کنند همه مطالب از سید رضی است ولی برخی معتقدند برخی از خطب و کلمات قصار و نامه‎ها از سید رضی است و برخی از حضرت علی(ع).
عرض کردیم قرائن و شواهد محکمی بر خلاف این ادعا وجود دارد، تا کنون پنج شاهد و قرینه مبنی بر این که آنچه که در نهج البلاغه آمده سخنان خود حضرت است ذکر کردیم.
شاهد ششم 
شاهد ششم  مطالب خود نهج البلاغه است. یعنی اگر در خود این کلمات و عبارات هم از حیث شکل و صناعت‎های ادبی و هم از حیث محتوا و جامعیتی که در این سخنان به چشم می‎خورد دقت کنیم، کاملا این مطلب به اثبات می‎رسد که این سخنان، سخنان   یک شخص عادی نیست.
جامعیت مطالبی که در نهج البلاغه وجود دارد، از دعوت به دنیا گریزی و زهد و تقوا و تهذیب نفس گرفته تا دستورالعمل‎های مدیریتی و نحوه حکم‎رانی، از تاکتیک‎های جنگی و نحوه نبرد با دشمن در میدان‎های جنگ تا یتیم نوازی و دعوت به محبت و مهربانی به مردم، اصول مردم داری، روش‎های مردم داری، آن‎هم با اشراف کامل به جزییات، چیزی نیست که در سخنان یک شخص عادی بتوان آن‎ها را یافت، این مطلب را ضمیمه کنید به صناعت‎های ادبی که در این کلمات می‌توان مشاهده کرد.
برای اینکه چیزی که تا کنون بیان شد صرفاً ادعا نباشد، مناسب است به برخی از مطالبی که بزرگان این عرصه در این رابطه ذکر کرده‎اند استناد شود:
۱. سید رضی در مقدمه می‎گوید: «لأن كلامه(ع) الكلام الذي عليه مسحة من العلم الإلهي و فيه عبقة من‏ الكلام‏ النبوي‏» .
«در کلام حضرت علی(ع) نشانه‎هایی از علم خدا و عطر و بویی از سخنان پیامبر به مشام می‎رسد.»
همین جمله سید رضی باعث شده که برخی از نویسندگان ادعا کنند بعضی از شیعیان مثل سید رضی چنان در بالا بردن مقام علی(ع) غلو می‎کنند که او را با پیامبران الهی مقایسه می‎کنند و برابر ایشان قرار می‎دهند.
یکی از مطالبی که سید رضی در مقدمه به آن اشاره کرده و بقیه نیز آن را پرورانده‎اند این است که می‎گوید:
«و هذه من فضائله العجيبة و خصائصه‏ اللطيفة التي جمع بها بين الأضداد و ألف بين الأشتات»
«این از خصائص لطیفه و فضائل شگفت انگیز امیرالمؤمنین است که بین اضداد جمع کرده است.»
وقتی وارد عرصه تربیت نفوس می‎شود آن‎چنان  سخن می‏گویند که گویی در طول عمرش غیر از گوشه نشینی و انزوا و تهذیب نفس کار دیگری نداشته است. وقتی وارد عرصه بیان اصول مدیریت و رهبری و حاکمیت می‎شود آن‎چنان سخن می‎گوید که گویی در تمام عمرش جز فرمان‎روایی کار دیگری نکرده است و آن‎گاه که به تعامل با مردم و مدارا با آنان، تحلیل شخصیت‎های مختلف و تحلیل رفتارهای مردم می‎پردازد گویی جامعه شناس بزرگی است که سالها دراین عرصه تلاش مستمر علمی و عینی داشته است.
۲. ابن ابی الحدید نسبت به نهج البلاغه بسیار معجب است. غیر از مطالبی که در مقدمه نهج البلاغه گفته است، گاهی در هنگام شرح بعضی از خطبه‎ها عنان قلم از دستش خارج می‎شود و درباره حضرت علی(ع) غوغا می‎کند. آن زمانی که به اوج شور و شعف رسیده است و این‎گونه احساسات خودش را بیان می‎کند.
او درباره خصوصیت جمع بین اضداد در نهج البلاغه می‎گوید: «من بسیار در عجبم از کسی که در میدان جنگ چنان خطابه می‎خواند که گویی طبیعتی همچون طبیعت شیران دارد، سپس در همان میدان جنگ هنگامی که تصمیم بر پند و اندرز و موعظه می‎گیرد، سخنانی از زبانش بیرون می‎آید که گویی طبیعتی همچون راهبانی دارد که لباس مخصوص رهبانی پوشیده است و در دیرها زندگی می‎کنند، نه خون حیوانی می‎ریزند و نه حتی از گوشت حیوان تناول می‎کنند. گاه در چهره بسطام بن قیس و عتیبة بن حارث و عامر بن طفیل( از مردان جنگی مهمی که هر کسی را که می‎خواستند به عنوان یک مرد جنگی مثال بزنند به این افراد مثل می زدند) ظاهر می شود و گاه در چهره سقراط حکیم و یوحنا و مسیح بن مریم.» سپس می‎گوید: « قسم می‎خورم به همان کسی که تمام امت‎ها به او سوگند یاد می‎کنند، من این خطبه  را از پنجاه سال قبل تاکنون بیش از هزار بار خوانده‎ام و هر زمان که آن را خواندم ترس و وحشت و بیداری عمیقی تمام وجود مرا در بر گرفته و در قلب من اثر عمیقی گذاشته است و در اعضای پیکرم لرزشی انداخته است. هرگاه در معنای آن اندیشیدم به یاد مردگان و فوت شدگان از خانواده و بستگان و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم که من کسی هستم که امام او را در لابلای این خطبه توصیف می‎کند.
سپس می گوید: چقدر خطبا و فصیحان و واعظان در این باره سخن گفتند و من در برابر سخنان آن‎ها قرار گرفته‎ام، اما هیچ یک از آن‎ها تأثیری که این کلام در دل و روح من می‎گذارد، را نگذاشته است.
این جامعیت کار هر کسی نیست، هر کسی نمی‎تواند این‎چنین در هر عرصه‎ای که وارد می‎شود، مانند کسی سخن بگوید که گویی در آن عرصه برترین است. اینها همه آمیخته شده با عملش، یعنی مطابقت این گفته‎ها با عملش مهمتر است.
این کلام دارای مضامین بلند، فصاحت و بلاغت نمی‎تواند کلام شخص عادی باشد.
۳. سید رضی در ذیل خطبه غرّاء  از تأثیر این خطبه در دل‏های مردم می‎گوید:
«و في الخبر أنه(ع) لما خطب بهذه الخطبة اقشعرت لها الجلود و بكت‏ العيون‏ و رجفت القلوب .»
«بدنها به لرزه درآمده و چشم‎ها گریان شدند و دل‎ها به تپش و اضطراب افتادند …»
کلام کدام خطیب و موعظه‎گری می‎توانداین‎چنین در دل مردم اثر کند؟
۴. سید رضی در مقدمه می‏گوید: «ریزه کاری‎هایی از فصاحت در این کلام است که زبان قادر به شرح نیست و هیچ انسانی نمی‎تواند به عمق آن برسد و آنچه را من می‏گویم جز آنان که در فصاحت پیشتازند و ریشه دار، نمی‎توانند درک کنند.»
کسانی که این کتاب را به سید رضی نسبت می‎دهند و می‎گویند ساخته و پرداخته ذهن سید رضی است به این دلیل است که از جهت فصاحت و بلاغت بسیار بنام و شهره بوده است. حال او در مقابل این کلمات اظهار عجز می‎کند.
از سید رضی که بگذریم کسانی دیگر نیز در رابطه با فصاحت و بلاغت این کلمات سخن گفتند که خود اهل فن بودند.
۵. جاحظ (م ۲۵۵ ه ق) در کتاب «البیان و التبیین» بخشی از سخنان و کلمات امیرالمؤمنین را قبل از سید رضی نقل کرده است.
جاحظ نوشته‎ای دارد که صد سخن از سخنان امیرالمؤمنین(ع) را در آن جمع آوری کرده و به نقل برخی از بزرگان رشید الدین وطواط آن را به فارسی ترجمه و شرح کرده است و نام آن را «مطلوب کل طالب من کلام امیرالمومنین علی بن ابی طالب» گذاشته است، آنگاه جاحظ در وصف سخن حضرت علی(ع) می‎گوید: «هر جمله‎ای از آن هزار نکته از زیبایی‎های کلام عرب را به طور کامل داراست.
۶. ابن نباته که از سخنوران مشهور عرب است برخی از سخنان و خطب حضرت علی(ع) را قبل از سید رضی گرد‎آوردی کرده. چون ایشان متوفای(۳۹۴ ه ق) است و وفات سید رضی در سال(۴۰۶ ه ق) است. ابن خلکان در وفیات الاعیان او را این‎چنین معرفی کرد است، «ابو یحیی عبدالرحیم بن محمد بن اسماعیل بن نباته، صاحب خطبه‏های مشهور، در علوم ادبی پیشوا بوده و این سعادت نصیب او شده است که همگان متفق القول شدند که کسی چنین خطبه‎هایی را نساخته و نپرداخته است. دراین خطبه‎ها نشانه‎هایی از علم فراوان و استعداد شکوفای وی به چشم می‎خورد.»
ابن نباتة می‎گوید: «من گنجینه‎ای از خطبه‎ها را حفظ نمودم که انفاق آن چیزی جز فراوانی و کثرت نمی افزاید، من صد فصل از موعظه‎های علی بن ابی طالب را حفظ کردم».
ابن نباتة که استاد سید رضی بوده و چنین سخنور و ادیبی است که سخن و کلام مولا را که گنجینه‎ای می‎داند که انفاق آن جز فراوانی و کثرت نمی‎افزاید وقتی می نویسم و وقتی می‎گویم باز برای من تازگی دارد و من نکته جدیدی در آن بدست می‎آید.
۷. عبدالحمید یکی دیگر از کسانی که ابن خلکان در وفیات الاعیان از او نام می‎برد عبد الحمید است.
همانطور که ملاحظه کردید ابن خلکان از کسانی بود که انتساب مطالب نهج البلاغه به حضرت علی(ع) را مورد شبهه قرار داد و گفت مردم اختلاف دارند که آیا این سخنان از سید رضی است یا حضرت علی(ع). ریشه کلمات کسانی مثل ابن حجر عسقلانی، یافعی  همه بر می‎گردد به ابن خلکان، اصل این شبهه را او مطرح کرده است، البته قبل از او هم بوده ولی در این کتب او بیشتر مطرح کرده است. ابن خلکان عبد الحمید را اینگونه معرفی می‎کند: «ابو غالب عبدالحمید بن یحیی بن سعید، نویسنده و سخنور مشهور، کاتب مروان بن حکم اموی آخرین خلیفه بنی امیه بوده است. در بلاغت به او مثل می‎زنند تا آن‎جا که گفته‎اند باب نامه نگاری با عبدالحمید گشوده و به او ختم شد. وی در نویسندگی و تمام فنون علم و ادب پیشوا و پیشتاز بود و نامه نگاران او را سرمشق قرار داده و روش او را به کار بستند و دنباله رو سبک او در آثارش بودند. اوست که راه بلاغت را در زمینه نامه نگاری هموار ساخت. مجموعه نامه‎های وی حدود هزار ورق است، او اولین کسی است که رسائل ونامه‎های طولانی نگاشت و حمد نامه‎ها را در فصول کتاب به کار گرفت و مردمان بعد از او چنین کردند».
حال همین عبدالحمید درباره خطبه‎های امیرالمؤمنین(ع) می‎گوید: «هفتاد خطبه از خطبه‎های امیرالمؤمنین علی(ع) را حفظ کردم و بلاغت و سخن‎وری من از حد فزون گشت و از طبع من چشمه‎های سخن جوشیدن گرفت» می گوید: این هفتاد خطبه امیرالمؤمنین را که حفظ کردم از طبع من چشمه‎های سخن جوشیدن گرفت، کسی که خودش آن‎چنان درباره او گفته شده اینچنین در مورد کلام حضرت علی(ع) سخن می‎‎گوید.
این ها اعترافات و اقرارهایی است که اهل فن در برابر این سخنان حضرت علی(ع) بیان کرده‎اند. حال این سخنان چطور می‏تواند سخن سید رضی باشد. این افراد در حدی بودند که بتوانند تشخیص دهند که سخن سید رضی چیست و سخن حضرت علی(ع) چیست.
۸. ابن ابی الحدید در ذیل خطبه ۲۲۱ بعد از اینکه بخشی از کلام حضرت را درباره برزخ شرح می‏دهد، می‎گوید: « و ينبغي‏ لو اجتمع‏ فصحاء العرب‏ قاطبة في مجلس و تلا عليهم أن يسجدوا له كما سجد الشعراء لقول عدي بن الرقاع‏ فلما قيل لهم في ذلك قالوا إنا نعرف مواضع السجود في الشعر كما تعرفون مواضع السجود في القرآن‏»
«اگر همه شعراء عرب در مجلس واحدی اجتماع کنند و فقط این بخش از خطبه برایشان خوانده شود، شایسته است که برای آن سجده کنند، همان‎طور که گفته شده هنگامی که شعراء عرب شعر معروف عدی بن رقاع را شنیدند (قلم اصاب …) برای آن سجده کردند، وقتی از علت سجده سؤال شد گفتند ما محل سجود در شعر را می‎شناسیم همان‎طور که شما محل سجود در آیات سجده قرآن را می‎شناسید.»
کأنه مثل آیات سجده قرآن که می‎بایست در آن مواضع اوج احترام و تکریم و تعظیم را نشان داد، اینجا نیز این کلام این‎چنین است.
کجا سخن سید رضی می‏تواند چنین حالتی را برانگیزاند؟
۹. ابن ابی الحدید در جای دیگری سخن ابن نباته را با بخشی از کلام حضرت مقایسه می‎کند و می گوید:
« فليتأمل‏ أهل‏ المعرفة بعلم‏ الفصاحة و البيان‏ هذا الكلام‏ بعين الإنصاف يعلموا أن سطرا واحدا من كلام نهج البلاغة يساوى ألف سطر منه بل يزيد و يربي على ذلك فإن هذا الكلام ملزق عليه آثار كلفة و هجنة ظاهرة يعرفها العامي فضلا عن العالم»
«آنهایی که به علم فصاحت آشنا هستند، اگر این گفتار حضرت علی(ع) را به دید انصاف بنگرند، می‎دانند که یک سطر از کلام نهج البلاغه مساوی با هزار سطر از سخنان ابن نباته است، بلکه این یک سطر بر آن برتری و فزونی دارد»
۱۰. شیخ محمد عبده مقدمه‎ای بر نهج البلاغه دارد. این مقدمه را بخوانید، ببینید چه نوشته است. می‎گوید: «زمانی نهج البلاغه به دست من رسید که در اوج تنهایی و غربت بودم و این کتاب آن چنان به من نیرو داد که از غربت و تنهایی رهایی یافتم». بعد همان باعث می‎شود یک توضیحی درباره نهج البلاغه بنویسد.
این‎ها همه از علمای اهل سنت می‎باشند.
این مقدمه نیز طولانی است، حتما مقدمه سید رضی بر نهج البلاغه را بخوانید، مقدمه عبده را بخوانید، مقدمه ابن ابی الحدید را بخوانید تا عظمت کلام مولا برای شما روشن شود.
شیخ محمد عبده می‎گوید: «هرگاه از بخشی از نهج البلاغه به بخش دیگر منتقل می‎شدم، احساس می‎کردم مناظر کاملا عوض می‎شود. گاهی خود را در عالمی می‎دیدم که ارواح بلند معانی در لباس‎های زیبایی از بهترین عبارات در گرداگرد نفوس پاک در گردشند و به قلوب صاف نزدیک می شوند، راه راست را به آن‎ها اعلام می‎کنند و مسیر درست هدف را نشان می‎دهند و از لغزش‎گاه‎ها برحذر داشته و به جاده‎های فضل و کمال رهنمون می‎شوند.
زمانی دیگر چهره‎هایی می‎دیدم در هم کشیده با چنگ و دندان‎های آشکار که آماده حمله به دشمنند و در پایان، دل‎های آماده را با میل خودشان تسخیر کرده و در خاطره‎ها بدون توسل به زور نفوذ می‎کنند، ولی خیالات باطل و پندارهای فاسد را با قدرت از میدان بیرون می‎کنند. گاهی به خوبی می‎دیدم یک عقل نورانی که هیچ شباهتی به مخلوقات جسمانی نداشت از موکب الهی جدا شده و با روح انسانی پیوند یافته، او را از پرده‎های ظلمانی طبیعت بیرون آورده است و به ملکوت اعلی می‎برد و به جایگاه نور می‎رساند و آن را در عالم قدس جا می‎دهد، بعد از آنکه از شائبه‏های تدلیس رهایش می‎سازد. لحظاتی دیگر گویی با گوش خویش سخن خطیب حکمت آموز را می‎شنیدم که با دانشمندان و مدیران جامعه با صدای رسا سخن می‏گوید، راه راست را به آن‏ها نشان می‏دهد و آن ها را از موارد شک و لغزش‏گاه‎ها برحذر می‎دارد. آنان را به دقایق سیاست ارشاد و به راه و روش کیاست هدایت می‏کند و عالی‎ترین درس‎های زمام داری و تدبیر را به آن‎ها می‎آموزد.
آری این کتاب همان کتابی است که سید رضی رحمة الله از کلمات سید و مولای ما امیرمؤمنان علی بن ابیطالب جمع آوری کرده و نامش را نهج البلاغه گذاشته و من هیچ نامی را سزاوارتر از آن برای نشان دادن محتوای این کتاب نمی‎بینم و توصیفی برتر از این نام که از آن پرده برمی‎دارد ندارم.»
خلاصه آن که اگر ادعا می‎کنیم خود کلمات نهج البلاغه هم از حیث مضامین بلندش و هم از حیث فصاحت و بلاغتش و هم از حیث تأثیرگذاری بر دل‎ها و نفوس، بهترین گواه و نشانه است که این کتاب سخن سید رضی نیست بلکه این کلمات، کلمات مولا امیرالمؤمنین است بی جهت نیست. این گفته ادیبان، دانشوران و سخنوران اهل فصاحت و بلاغت در طول تاریخ از قرن سوم هجری تا امروز است. لذا این یک ادعای بدون پشتوانه نیست.
حال از این دست سخنان آنقدر زیاد است که انکار این سخنان از حضرت علی(ع) و نفی انتساب این سخنان به حضرت علی(ع) جز از روی لجاجت و کینه ورزی و کینه توزی چیزی نمی‎تواند باشد.
بحث جلسه آینده
ابن ابی الحدید در همین مقدمه نهج البلاغه استدلالی دارد که در پاسخ به کسانی که نهج البلاغه را ساخته و پرداخته ذهن برخی از شیعیان می‏دانند، مطرح کرده است این استدلال یک استدلال محکم و قوی است.