جلسه شانزدهم
تفاوت امر و نهی در کیفیت امتثال – قول دوم و بررسی آن
۱۳۹۸/۰۸/۱۳
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
عرض کردیم در مورد فرق بین اینکه امتثال امر به اتیان به یک فرد از مأموربه محقق میشود و امتثال نهی به ترک جمیع افراد منهی عنه محقق میشود، چند احتمال یا چند قول وجود دارد.
قول اول اینکه تفاوت به دلیل وضع واضع باشد. یعنی واضع اینطور وضع کرده است که اگر یک فرد از طبیعت مأموربه اتیان شود امر امتثال شده است و اگر همه افراد منهی عنه ترک شوند نهی امتثال شده است.
عرض کردیم این احتمال باطل است و آن را رد کردیم.
قول دوم (حکم عقل)
احتمالی که محقق خراسانی آنرا قبول کردند این است که این تفاوت به خاطر حکم عقل است، عقل میگوید: «الطبیعة توجد بوجود فرد ما و لا تنعدم الا بانعدام جمیع الافراد» چون عقل چنین درکی دارد نتیجهاش این است که در مورد امر ما میبینیم با اتیان به یک فرد از طبیعت، امتثال محقق میشود اما در مورد نهی باید، همه افراد منهی عنه ترک شوند تا نهی امتثال شود.
بررسی قول دوم
عرض شد محقق اصفهانی به این سخن محقق خراسانی اشکال کرده و امام خمینی هم آن را بیان دیگری پذیرفته است .
به عنوان مقدمه باید دو مطلب را ذکر کنیم که از ضمیمه این دو مطلب بطلان این احتمال روشن میشود.
مطلب اول: هر طبیعتی که در قالب یک فرد یا مصداق تحقق پیدا میکند، آن فرد در واقع تمام آن طبیعت محسوب میشود. شما طبیعت انسان را در نظر بگیرید «طبیعة الانسان» و ماهیت انسان یک جنس دارد و یک فصل «حیوان ناطق»؛ اگر یک فرد از این طبیعت و ماهیت در خارج محقق شود میتوانیم بگوییم طبیعت انسان محقق شده است زیرا این فرد تمام طبیعت و ماهیت محسوب میشود، اگر زید در جایی به عنوان فردی از طبیعت انسان محقق شد این فرد در حقیقت نماینده و ممثل تمام طبیعت انسان است.
پس هر فردی نسبت به طبیعت، تمام آن طبیعت و تمام آن ماهیت است، زیرا چیزی کم ندارد، همه عناصر تشکیل دهنده آن طبیعت در این فرد موجود وجود دارد، عناصر یعنی جنس و فصل، (البته عوارض مشخصه ربطی به ماهیت و طبیعت ندارد، مثل اینکه در کجا متولد شده و فرزند چه کسی است و رنگ پوستش چیست در خود ماهیت و طبیعت دخیل نیست) شما وقتی میگویید: زید و عمر دو فرد از آن طبیعت هستند یعنی در واقع دو انسان هستند، آیا میتوانید بگویید اینها دو انسان نیستند؟ اگر ده مصداق محقق شود شما میگویید: ده انسان بوجود آمده است، پس نسبت افراد به طبایع نسبت اجزاء به کل نیست بلکه نسبت فرد است به کلی، اینها فرد و مصداق کلی هستند.
پس مطلب اول این شد که هر مصداقی از طبیعت در واقع تمام آن طبیعت محسوب میشود، ممثل و نماینده تام آن طبیعت است و تمام آن طبیعت و ماهیت کأنه در این وجود متجلی شده است.
مطلب دوم: وقتی از وجود و عدم به عنوان دو امر متناقض سخن میگوییم در واقع نقیض وجود شئ واحد، عدم شئ واحد است. نقیض وجود شئ دارای تکثر، عدم همان شئ دارای تکثر است. به عبارت دیگر وحدت و کثرت در طرفین نقیض باید حفظ شود، اگر ما وجود زید را در نظر میگیریم نقیضش میشود عدم زید، نقیض وجود زید به عنوان یک واحد عدم زید است به عنوان واحد، نمیشود در وجود زید وحدت لحاظ شود اما وقتی نوبت به عدم میرسد در آن تکثر لحاظ شود، این هم یک امر روشنی است.
پس دو مقدمه عبارتند از اینکه: اول: هر فردی از افراد طبیعت در واقع تمام آن طبیعت است. دوم: اگر وجود یک فرد را در نظر بگیریم نقیضش هم عدم همان فرد است نه عدم افراد متعدد.
نتیجه: از ضمیمه این دو نتیجه میگیریم که اگر فردی از افراد طبیعت در جایی تحقق پیدا کند، مثلا در این اتاق فردی به نام زید وارد شد، این یک فرد از طبیعت انسان است که در این اتاق موجود شده است. وقتی میگوییم: زید موجود شد معنایش این است که انسان موجود شده است، این ماهیت و طبیعت موجود شده است، اگر فرد دومی وارد این اتاق شود مثل عمر میگوییم: انسان دیگری در این اتاق تحقق پیدا کرده است و همینطور فرد سوم و چهارم، در ناحیه وجود حرفی نیست و به اعتبار هر فرد میگوییم طبیعت موجود میشود، یعنی «الطبیعة توجد بوجود فرد ما» این بخش را قبول داریم.
آقایان میگویند: عقل حکم میکند «الطبیعة توجد بوجود فرد ما» این درست است، در ناحیه وجود همینطور است، هر فردی که از یک طبیعت موجود شود، در حقیقت آن طبیعت است که موجود شده است، لذا اگر افراد متعدد از این طبیعت موجود شدند میتوانیم بگوییم: این طبیعت دارای وجودات متعدد شده است، به اعتبار هر فرد این طبیعت محقق شده است.
اما در ناحیه عدم چطور؟ اقایان میگویند: «الطبیعة لاتنعدم الا بانعدام جمیع الافراد» آیا این چنین است؟
اگر در ناحیه وجود طبیعت شما ملتزم میشوید به اینکه با تحقق یک فرد، طبیعت موجود میشود، با انعدام یک فرد نیز باید طبیعت معدوم شود. بالاخره زید از این اتاق بیرون رفت، شما میتوانید بگویید انسان رفت یا خیر؟ پس طبیعت به انعدام یک فرد نیز معدوم میشود. چرا در ناحیه عدم با انعدام یک فرد میگویید: طبیعت معدوم نمیشود، همه حرف اینجاست «الطبیعة توجد بوجود فرد ما» زید که وارد اتاق میشود، شما میگویید: انسان آمد، عمر که وارد اتاق شد میگویید: انسان دیگری آمد، لذا ده نفر آدم در این اتاق بیاید، میگوییم ده انسان وارد شدند چون این طبیعت به خاطر افراد متعدد، وجودات متعدد پیدا کرده است، حال اگر یکی یکی از اتاق بیرون بروند، نفر اول که بیرون برود میگویید: زید رفت، حال اگر بگوییم انسان رفت آیا غلط است؟ خیر، اگر نفر دوم برود شما بگویید انسان رفت اینکه به جای زید رفت، میگویید: انسان رفت، معنایش این است که «الطبیعة تنعدم بانعدام فرد ما» طبیعت را به اعتبار همان فردی که از آن معدوم شده، شما میگویید: معدوم شده است چه فرقی است در ناحیه عدم با ناحیه وجود؟
اگر در ناحیه وجود شما وحدت را لحاظ می کنید در ناحیه عدم نیز باید وحدت را لحاظ کنید، اگر در ناحیه وجود، تکثر را لحاظ میکنید، در ناحیه عدم نیز باید تکثر را لحاظ کنید، چرا میگویید: «الطبیعة لاتنعدم الا بانعدام جمیع الافراد» میگوییم: با منتفی شدن و معدوم شدن زید باید بتوانیم بگوییم انسان معدوم شده است.
پس اینکه میگویند: عقل چنین حکمی دارد، ملاحظه کردید که عقل چنین حکمی ندارد، همانطوری که «الطبیعة توجد بوجود فرد ما» «الطبیعه تنعدم بانعدام فرد ما» منتهی به اعتبار آن فرد.
اشکال
ممکن است اشکال یا توهمی به ذهن برسد و آن اینکه چطور میشود یک طبیعت متصف به متناقضین شود؟ یعنی در آن واحد بگویید: انسان وجود دارد و انسان وجود ندارد. نتیجه این سخن که «الطبیعة تنعدم بانعدام فرد ما» این میشود که طبیعت را در آن واحد هم متصف به وجود کنیم و هم متصف به عدم و هو باطل.
فرض کنید دو نفر وارد اتاق شدند و یکی بیرون رفت آیا میتوانیم بگوییم انسان وجود دارد و انسان وجود ندارد؟ لازمه حرف شما این است وقتی زید بیرون رود طبیعت انسان به اعتبار زید معدوم شده است ولی عمر که در اتاق است، پس طبیعت انسان به اعتبار عمر وجود دارد، پس باید بتوانیم بگوییم انسان وجود دارد و انسان وجود ندارد درحالیکه این سخن محال است زیرا یک طبیعت نمیتواند هم متصف به وجود شود و هم عدم و این نشان میدهد که همان حرف محقق خراسانی درست است که عقلا «الطبیعة تنعدم بانعدام جمیع الافراد» تا زمانی که یک فرد وجود دارد شما نمیتوانید بگویید انسان نیست، تنها وقتی میتوانیم بگوییم طبیعت انسان نیست که هیچ فردی موجود نباشد.
این اشکالی است که در دفاع از ادعا و فرمایش محقق خراسانی و حکم عقل که «الطبیعة تنعدم بانعدام جمیع الافراد»، مطرح است.
روز ملی مبارزه با استکبار
در سیزده آبان حوادث متعددی اتفاق افتاد، ولی مسئله این است که این روز به عنوان روزی نمادین برای مبارزه با استکبار جهانی معرفی شده است. این مناسبت بسیار مهمی است، اما مبارزه با استکبار باید همه جانبه و فراتر از شعار و تبلیغات باشد یعنی باید در متن اجرایی و تقنینی و قضایی کشور جریان پیدا کند و مردم با ضرورت این امر آشنا شوند. این خیلی مهم است که تنگناها و فشارها و مشکلاتی که مردم دارند، خدای نکرده آنها را به جایی برساند که به این موضوعات چندان نیندیشند، گرفتاریها و مشکلات و سختیها یا خدای نکرده تبعیض و بیعدالتی آنها را نسبت به این موضوع بیانگیزه کند. ایستادگی و مبارزه در برابر استکبار یک منطق قرآنی است. تجربههای تاریخی بشر در دورانهای گذشته و حتی در تاریخ معاصر همه گواه بر این است که اگر ایستادگی و مقاومت و مبارزه با زورگویی و تحمیل و فشار از ناحیه اجانب و دشمنان صورت نگیرد عاقبت خوشی برای هیچ ملتی نداشته و نخواهد داشت. البته سختیها و مشکلات نیز وجود دارند ولی تا جایی که میشود باید با برنامهریزی و تدبیر انشاء الله این مشکلات را کم شود. امروز دنیای استکبار یکپارچه علیه ملت اسلامی و علیه پیروان مذهب اهل بیت(ع) متحدند و تمام توانشان را به کار میگیرند، لازمه موفقیت در مبارزه با امریکا و همه متحدانش این است که واقعا در داخل امت اسلامی به صورت عام و در ایران بین ملت ایران وحدت و یکپارچگی باشد و تدبیر برنامهریزی صورت بگیرد و انشاء الله بتوانیم ایران و مکتب اهل بیت را دراین مواجهه سربلند بیرون ببریم.
به هر حال واقعش این است که خصلت و خوی دشمنان و دشمنی آنها همیشه اقتضاء میکند که با فریب کاری اهداف و مقاصد خودشان را پیش ببرند، رهبر معظم انقلاب نیز این همه روی مسئله مقاوت تأکید میکند، برای این است که واقعا علی رغم شعارهای ظاهری و فریب کارانه آنها اگر بخواهد تسلیم و سازش صورت بگیرد چیزی عائد ملت نمیشود، این را باید همه مورد توجه قرار دهیم و انشاءالله متحد با صفوف فشرده و انشاء الله با امید به آینده روشن و بهتر برای تحقق اهداف مکتب اهل بیت تلاش کنیم. انشاء الله با ظهور امام زمان همه این مشکلات برطرف شود.
نظرات