جلسه بیست و سوم-استمرار نهی پس از مخالفت با آن – وجه پنجم- حق در مسئله

جلسه ۲۳ – PDF

جلسه بیست و سوم

استمرار نهی پس از مخالفت با آن – وجه پنجم- حق در مسئله

۱۳۹۸/۰۸/۲۵

 

خلاصه جلسه گذشته 

بحث در استمرار و بقاء نهی بعد از مخالفت با آن بود و اینکه به چه وجه و دلایلی بعد از آنکه با نهی مخالفت شد همچنان نهی باقی است و به عنوان یک تکلیف گریبان مکلف را می‎گیرد (به خلاف امر که بعد از امتثال و حتی المخالفه تکلیف باقی نیست) تا کنون چهار وجه برای استمرار نهی بعد از مخالف از محقق خراسانی، محقق نایینی، صاحب منتقی الاصول و محقق اصفهانی ذکر شد.

وجه پنجم (کلام محقق بروجردی)

ایشان با اتکاء به دو مقدمه راه مورد نظر خودشان را بیان می‎کند.
مقدمه اول: نواهی مانند اوامر متعلق به طبایع شده‎اند. همانطوری که امر متعلق به وجود الطبیعه شده است نهی نیز متعلق به وجود الطبیعه است، منتهی امر، بعث اعتباری به وجود طبیعت است ولی نهی عبارت از زجر اعتباری از وجود طبیعت است.
این مطلبی است که ما نیز قبول کردیم لذا برخلاف محقق خراسانی و بعضی از اتباع و شاگردان ایشان که نهی را به معنای طلب الترک می‎دانند، محقق بروجردی معتقد است نهی عبارت است از زجر از وجود طبیعت. یعنی وقتی مولا نهی می‎کند، در واقع می‎خواهد یک ممنوعیت و یک انزجاری در افق نفس مکلف شکل بگیرد که اساسا به سوی منهی عنه نرود، تحریکش کند برای محقق نکردن طبیعت در خارج.
مقدمه دوم: در اوامر اگر یک فرد از مأمور به تحقق پیدا کند امر امتثال و ساقط می‎شود به خلاف نواهی. در نواهی همه وجودات طبیعت باید ترک شوند تا نهی امتثال شود. این مطلب را در فرق بین کیفیت امتثال امر و نهی بحث کردیم و ریشه آن هم معلوم شد که یک امر عقلایی و عرفی است. عرف و عقلاء امتثال امر را در تحقق یک فرد از افراد طبیعت می‎دانند و امتثال نهی را در ترک جمیع افراد طبیعت. دلیل این مطلب این است که عقلاء می‎بینند غرض و مقصود مولا جز با ترک همه افراد تحقق پیدا نمی‎کند. این مطلب را قبلا نیز گفتیم، حال نکته‎ای که اینجا در واقع برای بیان وجه استمرار نهی بعد از مخالفت لازم است توضیح و بسط دهیم مسئله اطاعت و عصیان در اوامر و نواهی است.
اطاعت عبارت است از موافقت مأتی‎به با مأموربه، وقتی کسی با یک تکلیف الزامی مثل امر موافقت می‎کند، یعنی اتیان می‎کند به چیزی که دستور داده شده است، همان‎گونه که آمر از او خواسته است، موافقت مأتی‏به با مأموربه و لزوم اطاعت و موافقت مأتی‎به با مأموربه نیز حکم عقل است. عقل است که حکم به لزوم امتثال می‏کند و اگر این موافقت از نظر عقل حاصل شد عبد مطیع و ممتثل محسوب می‏شود. حال اطاعت در امر چگونه است؟

اطاعت و عصیان در اوامر

اگر امر به خواندن نماز ظهر و عصر در یک فاصله‏ای شود یا نه اصلا فاصله‎ای نباشد یک واجب مضیق باشد مثل روزه، وقتی امر به خواندن نماز ظهر و عصر می‏شود و شخصی در این محدوده یا اول وقت یا وسط وقت یا آخر وقت نماز ظهر و عصر را می‎خواند (که یک فرد و یک وجود از وجودات طبیعت نماز ظهر و طبیعت نماز عصر است) یعنی نماز را خواند و یک فرد را اتیان کرد و این فرد هیچ کمبودی نداشت و مطابق با همان چارچوبی بود که مولا تعیین کرده است، از نظر عقل وجهی برای بقاء امر به نماز ظهر و عصر نیست. عقل می‎گوید: این مأتی‎به با آن مأموربه موافق است و غرض مولا با این عمل تأمین شده است. درست است که یک فرد از افراد طبیعت ظهر و عصر اتیان شده است اما امر فقط به صرف وجود نماز ظهر و عصر بود و بیشتر از این نبود. خدا صرف الوجود را با آن حدود و قیودش خواسته بود و این صرف الوجود در اول وقت یا وسط وقت اتیان شد و لذا دیگر وجهی برای استمرار امر و بقاء تکلیف وجود ندارد.
می‏آییم سراغ عصیان امر؛ فرض کنید امر شده به همین نماز ظهر و عصر در این فاصله زمانی، چون فرق نمی‏کند موسع باشد یا مضیق، کسی از اول ظهر تا غروب نماز نمی‏خواند و به آنچه امر شده عمل نمی‏کند، اینجا بعد از پایان وقت دلیلی برای بقاء امر وجود ندارد، زیرا وقتی زمان معین تمام شد دیگر امکان اتیان مأموربه نیست، وقتی خدا از مکلف خواسته نماز را در این محدوده زمانی بخواند، آیا با پایان این زمان دیگر اصلا می‎توانیم بگوییم امر به نماز ظهر و عصر فی زمان کذا باقی است؟ اصلا امکانش وجود دارد؟ اصلا امکان ندارد، بله مسئله قضا یک بحث دیگر است، اینکه خارج از وقت باید بخواند یا خیر بحث دیگری است که باید ببینیم که قضاء تابع اداء است یا خیر، آیا همان امر اقتضاء می‏کند که مکلف نماز را در خارج از وقت بخواند یا خیر؟ که این یک بحث دیگر است. پس سقوط تکلیف با عصیان کاری به عقل ندارد، همین که زمان گذشت دیگر اصلا موضوع امر از بین می‏رود. به عبارت دیگر تحقق مأموربه در خارج از این وقت و ایجاد آن در خارج در یک زمان دیگر، خود به خود جلوی باقی بودن تکلیف را می‎گیرد.
پس در باب اوامر، مسئله اطاعت و اینکه آیا اطاعت مسقط تکلیف است یا خیر را عقل معلوم می‏کند، اما اینکه عصیان موجب تسقیط است یا نه دیگر ربطی به عقل ندارد، اصلا موضوع برای بقاء تکلیف از بین می‏رود، آن تکلیفی که مثلا متوجه عبد شده بود که تا مثلا شب حتما این وسایل را بخر چون شب مهمان داریم و وقتی شب شد این عبد هنوز چیزی نخریده، آیا اینجا وجهی برای بقاء تکلیف وجود دارد؟ (برای تقریب به ذهن بیان می‎کنم) اینجا دیگر جایی برای استمرار و بقاء تکلیف نیست، زیرا دیگر اتیان به مأموربه در آن زمان ممتنع است. زیرا آن زمان گذشته و امکان اینکه عبد به مأموربه اتیان کند دیگر وجود ندارد.
پس در باب اوامر معلوم شد که اطاعت و عصیان چگونه است، عقل می‎بیند اگر یک وجود از وجودات این طبیعت محقق شود اطاعت صدق می‏کند، لذا امر ساقط می‎شود و امتثال صدق می‎کند، ولی در باب عصیان وقتی می‏بینیم این تکلیف زمانش گذشت و دیگر امکان اتیان نیست، خودبخود این تکلیف ساقط می‏شود، اگر این فرد را نیاورد، این تکلیف ساقط می‏شود. وقتی این زمان منقضی شد دیگر امکان اتیان نیست، پس در ناحیه عصیان اینطور نیست که از نظر عقل عصیان مسقط تکلیف باشد، چنانچه عقل اطاعت را مسقط تکلیف می‏دانست، نه اینجا وقتی زمان می‏گذرد و تحقق مأموربه ممتنع می‏شود، خودش مانع بقاء و امر و تکلیف است.
سوال:
استاد: به چه دلیل ساقط می‎شود؟ چه کسی می‏گوید که اگر شما مأمور‏به را اتیان کردید تکلیف ساقط می‏شود، بالاخره عقل است همانطور که عقل به لزوم امتثال حکم می‏کند این را هم می بیند، چون عقل به جزییات کاری ندارد و مدرک جزییات نیست، عقل موافقت مأتی‎به با مأموربه را امتثال حساب می‎کند، حال این تطبیقش بر جزییات کار ذهن است در حیطه ادراک جزییات عقل یک ملاک داده که با آن ملاک این می‏شود ممتثل، لذا عقل است که حکم به سقوط تکلیف می‏کند.

اطاعت و عصیان در نواهی

اما در مورد نواهی آنچه که از آن نهی شده است طبیعت است، یعنی زجر از طبیعت. بحث این است که آیا زجر متعلق شده است به تمام افراد این طبیعت، به این معنا که زجرها نیز متعدد باشد که این همان انحلال است که دیگران گفتند؟ طبق نظر ایشان این زجر واحد است اما متعلق این زجر واحد، افراد متعدد است. لذا می‏تواند موافقت و مخالفت‎های متعدد داشته باشد. پس اگر نهی از شرب خمر شده است معنایش این است که از طبیعت شرب خمر منع کرده‎اند و این نهی منع از همه وجودات این طبیعت است. تکلیف هم یکی است انحلالی نیز در کار نیست تکالیف متعدد نداریم. حال فرض کنید مکلف در معرض ارتکاب یک فرد از شرب خمر قرار می‎‏گیرد، اگر مکلف امتناع کند و این کار را انجام ندهد ببینیم آیا اینجا با یک بار انجام ندادن، با زجر از یک وجود از وجودات طبیعت شرب خمر، تکلیف ساقط می‏شود یا خیر؟ به چه دلیل تکلیف ساقط شود؟ آیا عقل می‏تواند بگوید که تو یک بار ترک شرب خمر کردی و آن «لاتشرب الخمر» کنار می‎رود؟ آیا ترک یک بار شرب خمر محصل غرض مولا است؟ قطعا اینطور نیست، غرض چه زمانی تأمین می‏شود؟ غرض وقتی تأمین می‏شود که هیچ فردی از افراد این طبیعت تحقق پیدا نکند، حال فرض کنید افراد و مصادیق شرب خمر هزار مورد است، این عبد در معرض پانصد موردش بوده و مخالفت کرده و انجام داده است ولی هنوز موارد دیگری در آینده وجود دارد که این عبد در معرض آن‎ها قرار می‏گیرد. درست است که آن پانصد مورد اول مخالفت شده است اما چون هنوز همه غرض مولا حاصل نشده است، نسبت به این پانصد مورد باقی مانده تکلیف ساقط نمی‎شود. چرا ساقط شود؟ مولا می‎خواست این طبیعت تحقق پیدا نکند، نهی عبارت است از زجر عن وجود الطبیعه، وقتی حتی یک فرد را بتواند موجود کند با توجه اینکه قدرت ایجاد آن فرد را دارد، پس تکلیف هنوز متوجه او است.

فرق وجه پنجم با وجه سوم و چهارم  

کأنه اساس و پایه استدلال و بیان آن دو وجه مبتنی بر انحلال بود، یعنی یک زجر که به طبیعت متعلق شده است، به عدد افراد و مصادیق آن طبیعت انحلال پیدا می‎کند، زجر در حقیقت دارای مصادیق و افراد متعدد است. اما ایشان می‎گوید: ما یک تکلیف بیشتر نداریم و انحلال در کار نیست، اما همین زجر واحد عن الطبیعه با بیانی که گفتیم، تکالیف، مخالفت‎ها و موافقت‏های متعدد داشته باشد. یک تکلیف است ولی مخالفت و موافقت‏های متعدد داشته باشد به اعتبار افراد یک تکلیف به اعتبار هر فردی یک موافقت و یک مخالفت داشته باشد. دقت کنید در این راه حل اصلا انحلال وجود ندارد.
این مثل نهی پدر از استعمال دخانیات توسط فرزند است، پدری به فرزندش می‏گوید: «لاتشرب التتن» سیگار نکش، این نهی یک نهی است، نهی‏های متعدد نیست. چه زمانی این نهی غرضش حاصل می‎شود؟ زمانی که به هیچ وجه فرزند شرب تتن نکند، این یک تکلیف است، اما موافقت‏ها و مخالفت‏های متعدد دارد، انحلال نیز نیست، زیرا نمی‏‎گوییم چند تکلیف است بلکه یک تکلیف است، زجر عن طبیعت شرب التتن، اما موافقت و مخالفت‎های متعددی برایش تصویر می‏شود. اگر فرض کنید این فرزند در برخی از موارد به این تکلیف عمل کند باز نهی باقی است. اگر در برخی از موارد این فرزند با نهی مخالفت کند چون آن غرض اصلی هنوز به نحو کامل تأمین نشده است هنوز باقی است. پس بنابراین این نهی و تکلیف هنوز باقی و مستمر است. لذا فرزند نمی‎تواند بگوید امروز دوستم به من تعارف کرد من به خاطر نهی پدر نکشیدم پس تکلیف ساقط شد و فردا این کار را ‏می‏کنم، خیر آن نهی هنوز باقی است، درست است که یک تکلیف بوده ولی مخالفت و موافقت‏های متعددی به اعتبار افراد و مصادیقش دارد. یعنی اگر فرزند یک بار شرب تتن را انجام داد و بر خلاف نهی پدر سیگار کشید، برای بار دوم نیز هنوز نهی باقی است زیرا غرض با آن یک بار مخالفت حاصل نمی‎شود و این غرض باقی است و لذا در هر موردی این غرض باید حاصل شود.
سوال:
استاد: در آن مورد محدودیت ندارد آن یک طبیعت است، «و بالوالدین احسانا» مولا امر می‏کند به احسان به والدین. در واقع طبعیت احسان به والدین غرضی در پی آن است که مولا در واقع کأنه امر کرده است به احسان به والدین فی کل زمان و مکان. درست است که آن امر قید کل زمان و مکان را ندارد ولی قرائن روشنی دارد که این امر عام و مطلق است.
ما یک وقت اطلاق و عموم را از امر به دست می‏آوریم که در اینصورت روشن است که با یک بار امتثال ساقط نمی‎شود مثل «اعبد الله» خدا را عبادت کنید، این امر اطلاقش اقتضاء می‎کند که همواره باید اطاعت خدا بشود نه اینکه یک بار اطاعت خدا را بکنید و بعد رها کنید. اینجا در واقع یک قرائنی وجود دارد یا ظاهرة یا غیر ظاهر که قهرا این امر یک امری است که تکرار از آن فهمیده می‎شود در حالیکه موضوع بحث ما در آن اوامری است که قرینه بر تکرار در آن نیست و الا اگر تکرار باشد از موضوع بحث خارج است.

حق در مسئله

امام خمینی یک اشکال جزیی به این بیان محقق بروجردی دارند، ایشان می‎فرمایند: درست است که محقق بروجردی فرموده که عرف این را می‏فهمد اما مهم این است که سِرّش چیست؟ بعد خود ایشان می‏فرماید در این موارد اولی این است که ما متشبث به فهم عرف شویم ولو سرش را ندانیم. عرف اینطور است که در مورد عصیان نهی می‏گوید: جز با ترک همه افراد این تحقق پیدا نمی‎کند لذا همانطور که در پاسخ به این سؤال که چرا امتثال نهی به ترک همه افراد است آن را به عرف احاله دادند اینجا در استمرار نهی بعد از مخالفت نیز این را به عرف استناد می‎دهند.
با توجه به اینکه به چهار وجه قبلی اشکال شد، به نظر می‎رسد همانطور که بعضی از بزرگان فرمودند این وجه یک وجه قابل قبولی برای استمرار و بقاء تکلیف بعد از مخالفت است.

بحث جلسه آینده 

بحث اجتماع امر و نهی