جلسه چهل و نهم
اصل برائت – ادله برائت – دلیل اول: کتاب – آیه دوم – بررسی آیه دوم – اشکال – احتمال اول و دوم و سوم – شرح رساله حقوق – دو ثمره حج
۱۴۰۴/۰۹/۱۲
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در استدلال به برخی آیات برای اثبات اصل «برائت» بود. ابتدا آیه نخست مورد بررسی قرار گرفت و به برخی اشکالات وارد بر استدلال به این آیه پاسخ داده شد. نتیجه این شد که این آیه میتواند برائت در موارد شک در تکلیف را اثبات کند. البته مشروط به آنکه ادله مورد استناد اخباریها و استدلالهای ایشان درباره وجوب احتیاط، پاسخ داده شود، زیرا طبق این آیه، تا زمانی که بیانی درباره تکلیف وجود نداشته باشد، اصل برائت جاری میشود. اما اگر در موارد شبهه اعم از شبهه حکمیه یا موضوعیه احتیاط به دستور شارع واجب باشد، این احتیاطِ واجب، خود «بیان» محسوب میشود و در این صورت نمیتوان به این آیه برای اثبات برائت استناد کرد. بنابراین، تمامیت استدلال به این آیه برای اثبات برائت، منوط به رد ادله اخباریهاست و این نکته باید مورد توجه قرار گیرد.
آیه دوم
«لِیُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا» . در این آیه، خداوند متعال میفرماید: «آن که دارایی و گشایشی دارد، باید از سعه و تمکن خود انفاق کند، و کسی که روزی بر او تنگ شده [نیز] باید از آنچه خدا به او داده انفاق نماید. خداوند هیچ کس را جز به اندازهای که به او داده است، تکلیف نمیکند. به زودی خدا پس از دشواری، آسانی قرار میدهد».
استدلال به این جمله «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا» است. در این عبارت، «مَا» موصوله پس از «إِلَّا» به معنای تکلیف و مفعولمطلق برای «لَا یُکَلِّفُ» میباشد؛ یعنی خداوند تبارک و تعالی کسی را تکلیف نمیکند مگر به آن تکلیفی که به او ایتا کرده است. ایتای تکلیف در اینجا به معنای اعلام و رساندن تکلیف است. بنابراین استدلال بر این پایه استوار است که اگر تکلیفی اعلام نشده یا از آن اطلاعی حاصل نشده باشد، اصلاً آن تکلیف (به معنای الزامآور) محقق نشده است. به عبارت دیگر، خداوند کسی را مکلف نمیسازد مگر به آنچه که به او اعلام شده و بدان آگاهی یافته است. لذا اگر تکلیفی به مردم نرسد یا اعلام نشود، منتفی است. پس ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه هیچ الزامی وجود ندارد مگر پس از اعلام و وصول به مکلف. این همان مفهوم برائت است؛ زیرا برائت یعنی عدم تکلیف در صورت عدم وصول و این آیه نیز بر همین معنا دلالت میکند.
بررسی آیه دوم
در مورد این استدلال، اشکالاتی مطرح شده از جمله این که احتمالات دیگری در تفسیر آیه وجود دارد. حداقل سه احتمال دیگر غیر از احتمال مذکور در آیه وجود دارد که بنابر بعضی از آن احتمالات آیه اصلا با مسئله برائت ارتباطی ندارد و برخی احتمالات نیز به لحاظ مقام ثبوت، ممتنع هستند. لذا به استدلال به این آیه اشکال کردند.
احتمالات مطرحشده به حسب مقام ثبوت در تفسیر آیه، علاوه بر احتمالی که مستدل بیان کرده، عبارتند از:
احتمال اول
مای موصوله به معنای «مال» و «آتاها» به معنای «اعطاها» باشد. بر این اساس، معنای آیه این است: «لایکلف الله نفسا الا بمال اعطاها» «خداوند کسی را مکلف نمیکند مگر به [انفاق از] مالی که خود به او عطا کرده است». لذا خداوند بندگان را تکلیف مکلف نمیکند تا از جای دیگری با زحمت مالی تهیه کنند و انفاق نمایند، بلکه میفرماید از همان دارایی که خدا به شما بخشیده است، انفاق کنید.
طبق این احتمال آیه هیچ ارتباطی با بحث برائت نخواهد داشت. مؤید این احتمال، آیات قبل و بعد است. در آیه قبل میفرماید: «لیُنفِق ذو سعةٍ من سعته…» (کسی که دارای وسعت است از وسعت خود انفاق کند) و سپس برای دفع شبهه میافزاید: «و من قُدر علیه رزقه…» (و کسی که روزی بر او تنگ شده [نیز انفاق کند]). بدین ترتیب تأکید میکند که انفاق مورد نظر، به معنای تهیه مال از جای دیگر نیست، بلکه هر کس باید از آنچه خدا به او داده است انفاق نماید. این دو بخش ابتدایی آیه، مؤید این احتمال است که بحث، صرفاً درباره انفاق مالی است و ارتباطی با مسئله برائت ندارد. بنابراین، طبق این احتمال، «ما» دیگر به معنای «تکلیف» نخواهد بود، بر خلاف تفسیر مستدل که در آن «ما» موصوله مفعول مطلق بود ولی در اینجا مفعولبه است.
احتمال دوم
«ما» موصوله به معنای «مکلفٌ به» باشد، اعم از اینکه وجودی یا ترک باشد. بر این اساس، معنای آیه این است: «لا یکلف الله نفسا الا فعلا آتاها»؛ «خداوند کسی را تکلیف نمیکند مگر به کاری که قدرت آن را به او داده (یعنی توانایی انجامش را به او بخشیده) است». در این صورت، ایتاه به معنای توانایی وقدرت است آنچه «الا ما آتاها» یعنی الا آن عمل و فعلی که قدرت بر انجام آن دارد. اینجا «ما» مسلما مفعول به است و معنای آیه ناظر به عدم جواز تکلیف مالایطاق (تکلیف فراتر از توان) است. لذا آیه در واقع حکم عقلی قبح تکلیف به غیر مقدور را، بیان میدارد و معنایش آن است که خداوند هیچکس را به عملی مکلف نمیکند مگر عملی که خود خداوند او را بر انجام آن توانا ساخته است. طبق این احتمال هم آیه ارتباطی با برائت ندارد و صرفاً در پی بیان قبح تکلیف به مالایطاق یا عدم جواز تکلیف به غیر مقدور است.
احتمال سوم
«ما» موصوله در این آیه، قدر جامعی باشد که همه معانی پیش از این را (مال، فعل و تکلیف) را در برگیرد. یعنی معنای عامی که هم مال را شامل شود، هم فعل و عمل را، و هم تکلیف را. در این احتمال گفته میشود که «ما» در آن قدر جامع استعمال شده و «آتاها» نیز به حسب هر مورد، معنای مناسب خود را پیدا میکند: اگر «ما» به معنای مال دانسته شود، «آتاها» به معنای «اعطا کردن» خواهد بود؛ اگر به معنای تکلیف گرفته شود، «آتاها» به معنای «اعلام و بیان تکلیف» است؛ و اگر به معنای فعل گرفته شود، «آتاها» به معنای «توانا ساختن» بر آن فعل است. بنابراین، طبق این تفسیر، «ما» موصوله در یک معنای جامع به کار رفته و «آتاها» نیز بسته به موردی که «ما» بر آن منطبق میشود، تفسیر و معنا میگردد.
از میان سه احتمال مطرح شده توسط مستشکل، این احتمال میتواند دلیلی بر اصل برائت محسوب شود. لکن دو احتمال دیگر هیچ ارتباطی با بحث برائت ندارند و یک احتمال (احتمال سوم به عنوان قدر جامع) اگرچه مرتبط است، اما با مشکلی جدی مواجه است. مشکل اصلی این است که نمیتوان قدر جامعی میان این معانی چندگانه تصور کرد و ادعا نمود که «ما» موصوله در آن قدر جامع به کار رفته است.
بر اساس یک احتمال که مستدل آن را بیان کرد، «ما» به معنای تکلیف است، در احتمال دیگر به معنای فعل و عمل، و در احتمالی دیگر به معنای مال است. این سه معنا عبارتند از: مال، فعلِ مکلفبه، و تکلیف. حال آنکه هیچ قدر جامع معنایی میان این مفاهیم وجود ندارد.
اشکال دیگر آن که در یک احتمال، «ما» باید نقش مفعولبه را ایفا کند و در احتمال دیگر، نقش مفعول مطلق. از نظر لغوی، اگر بخواهیم برای «ما» در اینجا قدر جامعی در نظر بگیریم، چگونه میتوان جایگاهی تصور کرد که همزمان هم مفعولبه باشد و هم مفعول مطلق؟ این دو نقش اساساً با یکدیگر تباین دارند و جمعپذیر نیستند. بنابراین، معنای چهارم (یا احتمال سوم به عنوان قدر جامع) اساساً منتفی است.
از سوی دیگر، احتمال اول و دوم نیز هیچ ارتباطی با برائت ندارند.
احتمال اول، هرچند به لحاظ ثبوت ممکن است، اما با توجه به وجود دو احتمال متعارض دیگر، و نیز با در نظر گرفتن احتمالی که مستدل مطرح کرده است، باعث میشود آیه در نهایت مجمل شود و دیگر نمیتواند مورد استناد قرار گیرد؛ زیرا طبق برخی تفاسیر بر برائت دلالت دارد و طبق برخی دیگر دلالتی ندارد. در نتیجه، ما به یقین نمیدانیم کدام یک از این سه احتمال را باید بپذیریم. در این زمینه، مرحوم محقق نائینی و محقق عراقی نیز نظراتی دارند.
شرح رساله حقوق
دو ثمره حج
حضرت امام سجاد(ع) در روایتی میفرمایند: «…و به قبول توبة و قضاء الفرض الذی أوجبه الله علیک». دو حق حج بیان شد اکنون به دو نتیجۀ آن اشاره میشود که یعنی در خود این یک لطافتی وجود دارد که از یک طرف حج عملی است که خداوند آن را بر بندگانش واجب نموده و باید انجام دهند، اما در ضمن انجام این عمل، فایده دیگری نیز برای آنان دارد و آن قبول توبه است.
در مورد بسیاری از عبادات دیگر چنین تعبیری مشاهده نمیشود. به عنوان مثال، در خود نماز که بسیار پرثمر است و صیانت از فحشا و منکر میکند، معراج مؤمن و سبب تقرب است این تعبیر خاص که خود نماز مساوی با قبول توبه باشد، به یاد ندارم ذکر شده باشد. البته گفتهاند که پس از نماز استغفار و طلب توبه کنید. نماز را به نهری تشبیه کردهاند که انسان روزی پنج بار خود را در آن شستشو و از ناپاکیها پاک میکند، اما این با تعبیر «قبول توبه در اثر انجامِ خودِ عبادت» متفاوت است. این تعبیر حاکی از برجستگی حج در میان سایر عبادات و اهمیت ویژه آن است. بنابراین، حجگزار ضمن اینکه به واجب الهی عمل میکند و آنچه را که خدا به عهده او گذاشته ادا میکند، توبۀ او نیز (با شرط وجود آمادگیها و مقدمات پیشین که اشاره شد) پذیرفته میشود.
در این رابطه روایات مهمی وارد شده است. همانطور که در جلسۀ گذشته عرض کردم، طبق روایتی، خداوند حاجی، خانوادۀ حاجی، عشیرۀ حاجی و هر کس که حاجی برای او طلب آمرزش کند را میآمرزد.
روایت دیگری نیز در کتاب «من لا یحضره الفقیه» مرحوم شیخ صدوق نقل شده که: هر کس در عرفه وقوف داشته باشد، خداوند اهالی محل سکونت او را از هر روستا یا شهری که باشند مورد مغفرت قرار میدهد. در این روایت، تنها به شخص حاجی و خانواده و عشیرۀ او اکتفا نشده، بلکه اگر کسی حجی شایسته به جای آورد، میتواند سبب آمرزش اهالی محل خود شود، حتی اگر از عشیره و قوم و خویش و خانوادۀ او نباشند. میفرماید: « مَا مِنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ كُورَةٍ وَقَفَ بِعَرَفَةَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لِأَهْلِ تِلْكَ الْكُورَةِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَا مِنْ رَجُلٍ وَقَفَ بِعَرَفَةَ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لِأَهْلِ ذَلِكَ الْبَيْتِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ». هیچ مؤمنی از اهل یک منطقه (شهر یا روستا) نیست که در عرفه وقوف داشته باشد، مگر آنکه خداوند مؤمنان آن محل را میآمرزد. همچنین هیچ مؤمنی از یک خانوادۀ مؤمن در عرفات وقوف نمیکند، مگر آنکه خداوند مؤمنان آن خاندان را مورد مغفرت قرار میدهد. این روایت ابتدا دربارۀ اهالی یک شهر یا روستا سخن میگوید و سپس دربارۀ خاندان شخص حاجی. بنابراین، حج در میان عبادات دارای چنین جایگاه ویژهای است.
اگر ما حقیقت حج را دریابیم که «و حق الحج أن تَعلَمَ أنَّهُ وَفادَة إلَی اللَّهِ وَ فِرارُکَ إلَیهِ مِن ذُنوبِکَ» است؛ یعنی حق حج آن است که بدانی این درگاه ورود تو به سوی خداوند و مرکبی است که با آن به سمت پروردگارت پرواز میکنی و از گناهانت میگریزی. دو ثمرۀ مهم دارد که به تعبیری، «یک تیر و دو نشان» است یا میتوان گفت دارای دو مرتبه است: مرتبۀ نخست، عملی است که انسان موظف به انجام آن است (واجب) و اگر ترک شود، موجب گناه و عذاب میگردد. اما مرتبۀ دوم و بالاتر و نتیجۀ ارزشمندتر، «قبول توبه» در پرتو ادای حج است. بنابراین، دو ثمرۀ بزرگ عبارتند از: «وَ بِهِ قُبُولُ تَوبَةٍ وَ قَضَاءُ الفَرْضِ الَّذِي أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَیکَ». به سبب حج، هم توبۀ تو پذیرفته میشود و هم آن فریضهای که خدا بر تو واجب کرده، ادا میگردد.
همانطور که ملاحظه میفرمایید، در مرتبۀ قبول توبه، چنان فضیلتی وجود دارد که گویا شخص حاجی، چون نوزادی از مادر زاده شده، پاک و بیگناه میشود و هیچ گناهی برای او باقی نمیماند؛ البته با در نظر گرفتن تمام شرطها و زمینههای لازم، نه آنکه شخص تنها به ظاهر حج بیندیشد و از محتوای آن غافل باشد.
امّا «قَضَاءُ الفَرْضِ» ناظر به حج واجب است، یعنی حجَّةُ الإسلام. همانگونه که در مورد نماز نیز چنین است، آنچه دربارۀ آثار نماز گفته میشود، در درجۀ اول مربوط به نماز واجب است، هرچند نمازهای مستحب نیز به نوبه خود، مراتبی از آن آثار را دارا هستند. در مورد حج نیز وضع چنین است، با این تفاوت که تعبیر «قَضَاءُ الفَرْضِ» در این روایت به طور مشخص به حجَّةُ الإسلام اشاره دارد.