سخنان استاد نورمفیدی در پی اهانت به پیامبر مکرم اسلام (ص)

 

به عنوان تبرک روایتی از وجود مقدس نبی مکرم اسلام(ص) خوانده می‎شود و ان شاالله خداوند متعال توفیق درک حقیقت این معارف نورانی را به ما عنایت بفرماید.

می‌فرماید: «قلب ليس فيه شي‏ء من الحكمة كبيت‏ خرب‏ فتعلّموا و علّموا و تفقّهوا و لا تموتوا جهّالا فإنّ اللَّه لا يعذر على الجهل‏».[۱] دلی که در آن حکمتی وجود ندارد، همانند خانه ویران است؛ پس دانش و علم بیاموزید و تعلیم دهید و بفهمید و نادان از دنیا نروید، چون خداوند متعال بهانه‌ای را برای نادانی نمی‌پذیرد.

وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام(ص) براساس این روایت به یک مطلب بسیار مهم و کلیدی اشاره می‌کند؛ اینکه می‌فرماید: «لا تموتوا جهّالا فإنّ اللَّه لا يعذر على الجهل»، این چه‌بسا برخلاف برداشت عمومی مسلمانان و پیروان امت پیامبر(ص) باشد. عمده مسلمانان توجه خود را معطوف به عمل به تکالیفی مثل نماز، روزه، خمس و زکات می‌کنند (اگر همه هم پایبند باشند)، اما برای تکلیف به کسب علم و معرفت و دانش و آگاهی، چندان اهمیت قائل نیستند. اینکه می‌فرماید: جاهل نمیرید و اگر جاهل مردید خداوند متعال بهانه و عذری را برای نادانی و جهل نمی‌پذیرد، معلوم می‌شود که کسب علم و معرفت و آگاهی یک تکلیف است. اینکه خداوند متعال عذری را نمی‌پذیرد، معنایش این است که افراد را بازخواست می‌کنند آن هم به‌خاطر ندانستن و کم دانستن. یک وقت نادانی مطلق است و یک وقت نادانی در مراتب پایین است؛ جهل مطلقا چه اینکه کسی اساساً علم و معرفت نداشته باشد یا در یک مراتبی جاهل باشد، فرق نمی‌کند؛ طبق این روایت عذری برای مطلق جهل پذیرفته نیست. ما بیانی مهم‌تر از این برای اهمیت علم و دانش و تأثیر آن در عالم پس از مرگ و مؤاخذ بودن به خاطر ترک تعلم و ترک کسب معرفت و آگاهی می‌توانیم داشته باشیم؟ پیامبر(ص) می‌فرماید: قلبی که در آن حکمت نیست؛ در اینجا حکمت اشاره به معنای خاصی دارد و مطلق علم را نمی‌گوید. قلبی که در آن حکمت نیست مثل خانه ویرانه است. در جلسه قبل عرض کردم که علم و آگاهی و معرفت، مخصوصاً علم الهی و علم توحید که اینها در واقع از علوم عملی محسوب می‌شوند؛ حتی علم توحید هم از علوم عملی است. می‌گویند توحید از باب تفعیل است؛ یعنی ایجادِ این، به این معنا که انسان از کثرت به سمت وحدت برود؛ از کثراتی که او را احاطه کرده به سمت وحدت برود. این صرفاً با انباشتن برخی قضایا و مفاهیم در ذهن حاصل نمی‎شود؛ بلکه در مقام عمل و باور قلبی باید به این سمت برود. قلبی که در آن این علم و آگاهی نباشد، مثل خانه ویرانه است. لذا می‌فرماید: یاد بگیرید و یاد بدهید.

بعد می‌فرماید: «تفقّهوا»؛ فهم کنید، درک کنید؛ صرف اینکه یک سری محفوظات را انسان در ذهن و خاطرش بسپارد و از آن عبور کند، این کافی نیست. براساس این روایت آنچه که ملاک و میزان برای مؤاخذه خداوند است، معرفت و علم و در مقابل آن جهل است. ما اینجا هرچه تلاش کنیم تا مقام اثباتمان را قوی کنیم و دیگران فکر کنند که ما خیلی می‌دانیم، واقعیت مسأله را عوض نمی‌کند. می‌فرماید: «و لا تموتوا جهّالا»، من اگر اینجا هزار بار فریاد بزنم و خودم را عرضه کنم و به دیگران اثبات کنم که من عالم هستم اما در واقع جهل داشته باشم، همین چیزی می‌شوم که پیامبر(ص) فرموده است. بالاخره ما در محاسبات‌مان گاهی اینجا ارزش‌گذاری‌هایی که می‌کنیم یک مقداری متفاوت است با آن واقعیات و اموری که براساس آن خداوند متعال انسان را تحویل می‌گیرد.

اینجا ممکن است من درس بدهم، سخنرانی کنم، کتاب بنویسم، خودم را به عنوان یک شخص عالم، دانشمند و برجسته معرفی کنم و همه هم مرا به این عنوان بشناسند؛ اما آن‌گونه که باید و شاید برای رفع جهل خودم تلاش نکنم. یعنی من می‌توانم خیلی مسائل بیشتری را بدانم، اما کوتاهی و سستی می‌کنم؛ همین‌قدر که دیگران بگویند من استاد و طلبه خوبی هستم، این مرا قانع کند. بله، اینجا می‌شود از کنار اینها عبور کرد اما آن وقتی که انسان دارد می‌رود باید ببینید چه چیزی با خودش می‎برد. اگر من در مقام تدریس دارم تدریس می‌کنم، به نحوی تدریس کنم که دیگران بگویند خوب درس می‎دهد اما مسائل برای خودم حل نشده باشد؛ یا وقتی دارم مباحثه می‌کنم طوری مباحثه کنم که به طرف مقابل بفهمانم که من می‌دانم اما خودم هنوز ندانم؛ می‌دانم که هنوز نفهمیده‌ام. بالاخره اینکه ما موقع مردن خیلی مسائل را ندانیم طبیعی است؛ آن چیزی که می‌دانیم در مقابل آن چیزی که نمی‌دانیم هیچ است. اما هر کسی به حد سعه وجودی خودش و در حد توان و استعدادش، آیا برای آنچه که باید بداند و می‌توانسته بداند، تلاش کرده یا نه. چون می‌فرماید: «لا تموتوا جهّالا فإنّ اللَّه لا يعذر على الجهل»، خداوند هیچ عذری را برای جهل نمی‌پذیرد. هیچ عذری را نمی‌پذیرد، یعنی ما وقتی نگاه می‌کنیم این بهانه‌هایی که ما الان برای نیاموختن و برای فرار و برای گریز ارائه می‌دهیم، اینها هیچ کدام قابل قبول نیست. اینها بهانه است؛ یک عذری است که قابل قبول نیست. حالا ما حساب کنیم الان تا اینجای عمرمان به ما بگویند از این فرصت‌هایی را که شما می‌توانستید جهل‌تان را برطرف کنید چقدر استفاده کرده‎اید، چه پاسخی داریم. جهل یعنی یک مجهولی کشف شود؛ فرصت‌هایی که می‌توانستیم استفاده نکردیم، آیا عذر و بهانه‌ای برای آن بیاوریم، خدای متعال اینها را می‌پذیرد؟

بنابراین ارزش انسان و آن سرمایه و اندوخته انسان، آن چیزی است که موقع مردن با خودش می‌برد و اگر این سرمایه عبارت است از علم حقیقی و نه یک سری قضایا و مفاهیم تصوری سطحی که در ذهن با یک سری اصطلاحات جمع شود و یک انباری در ذهن انسان ایجاد شود. علمی که ثمره‌اش خشیت الهی باشد، ثمره‌اش حلم باشد، کظم غیظ و عفو و گذشت باشد، این علم را اگر انسان همراه خودش ببرد، این سرمایه است اگر ذره‌ذره کارها و رفتار و گفتار انسان مورد سؤال قرار می‎گیرد، خوبش و بدش هر دو، بنابراین ذره‌ذره زندگی انسان، رفتارها و کارهای ما، کارهایی که جایگزین تحصیل علم و طلب علم کردیم، کارهایی که باید می‌کردیم و نکردیم، اینها مورد سؤال و بازخواست است و خداوند هیچ عذری را نمی‌پذیرد، لذا باید همت‌ها مضاعف شود و تلاش‌ها بیشتر شود تا ان‌شاءالله خداوند متعال در وقتی که می‌خواهد روح انسان را تحویل بگیرد، در یک شرایطی باشد که این عذر و بهانه‌ها نباشد و اگر هم عذری هست، طوری باشد که خداوند بپذیرد.

لذا با همه مشکلاتی که الان وجود دارد و شرایطی که الان حاکم است و سختی‌هایی که هست، چه سختی در معیشت، چه سختی در همین شرایط خاصی که الان در آن به سر می‌بریم، اما این‌ها بالاخره ما را نباید از وظیفه‌مان باز دارد و البته همیشه زندگی و سرگذشت بزرگان دین، کسانی که در شرایط بسیار سخت تلاش کردند و این میراث گران‌بها را حفظ کردند، ما اگر با زندگی و سرگذشت آنها مأنوس شویم و مطالعه کنیم، این می‌تواند برای ما بسیار مفید باشد.

بی تفاوتی نسبت به اهانت به پیامبر اکرم(ص) بر خلاف امنیت و منافع ملی خود آن کشورهاست.

به مناسبت اینکه چون این روایت از وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) است و این ایام هم نسبت به وجود مقدس پیامبر(ص) اهانت صورت گرفته و این نه اولین اقدام و نه آخرین آن خواهد بود، عرض می‌کنیم که واقعاً پیامبری که فارغ از اعتقاد خاص ما مسلمانان، این چنین در مقام گفتار حکیمانه سخن می‌گوید و در مقام عمل آن‌چنان رفتار می‌کند که حتی غیرمسلمانان را هم مجذوب خودش می‌کند، تلاش‌هایی که برای مشوه جلوه دادن این شخصیت می‌شود، معلوم است که با چه هدفی صورت می‌گیرد. به‌هرحال اینها در طول سال‌ها هم برای منحرف کردن توجه ذهنی و اقبالی که نسبت به اسلام و پیامبر(ص) می‌شود این برنامه‌ها را داشتند و هم در یک مقاطعی برای اینکه از بعضی نقشه‌ها و برنامه‌های خودشان اذهان را منحرف کنند، از این اقدامات ترتیب دادند. بارها این را در گذشته دیده‌ایم و البته هر بار که این اتفاقات افتاده، این بیشتر به هوشیاری و اتحاد مسلمانان انجامیده و حساسیت آنها را برانگیخته و نقشه‌هایی که آنها در ذهن داشتند، اینها همه نقش بر آب شده است. جالب است که اینها را به عنوان آزادی بیان و آزادی اظهار نظر و عقیده منتشر می‌کنند؛ در حالی که این اظهار نظر نیست، این بیان نیست که آزادی آن به رسمیت شمرده شده باشد و محترم باشد؛ حتی در منشور حقوق بشر در سازمان ملل، بین آزادی بیان و اهانت مرزبندی شده است؛ یعنی آزادی بیان در آن منشور هم بدون حد و حصر نیست. این‌چنین نیست که کسی آزاد باشد هر عقیده‌ای را ولو به قیمت اهانت به عقاید دیگران مطرح کند. لذا با هیچ منطقی این رفتار قابل قبول نیست. نه عقل آن را می‌پذیرد و نه عقلا آن را قبول دارند و نه تجربه‌های گذشته و تجربه‌های تاریخی اثربخشی این اقدام را تأیید می‌کند و نه منشور حقوق بشر سازمان ملل چنین مجوزی می‌دهد و نه منافع ملی و امنیت جمعی کشورها اقتضا می‌کند که این اقدامات بدون پاسخ بماند.

[۱]. نهج الفصاحة، ص۶۰۰.