جلسه سی و چهارم-آیه۲۹_ ارتباط آیه با آیات قبل

دانلود-جلسه سی و چهارم-PDF

جلسه سی و چهارم
آیه۲۹_ ارتباط آیه با آیات قبل
۰۸/۱۱/۱۳۹۷

  آیه۲۹
آیه ۲۹ «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» 
اوست خدایی که همه آنچه در زمین وجود دارد را برای شما خلق کرده و اوست که به هر چیزی دانا و آگاه است.
سخن از خلق ما فی الأرض و ما فی السماء و آسمان‌های هفت‌گانه است و اینکه خداوند به هر چیزی عالم و آگاه است.
این آیه متضمن سه بخش است:
 
ارتباط آیه با آیات قبل 
نکته‌ی مهم این است که ارتباط این آیه با آیات قبل و تناسب اش چیست؟ در آیات قبل سخن از موت و إحیاء و سپس إماته و مجدداً إحیاء و رجوع به حق تعالی بود و در اینجا به یکباره می‌فرماید اوست خدایی که همه آنچه در زمین وجود دارد را برای شما خلق کرده و بعد هم سخن از آسمان‌ها و علم خداوند به همه چیز می‎کند. 
مطلب اولی که مناسب است اشاره کنیم این است که در ترتیب بین إحیاء انسان و بعد إحیاء و بعد از آن إماته و خلق ما فی الأرض برای انسان یک نکته‌ای وجود دارد؛ خداوند متعال می‌فرماید ما شما را إحیاء کردیم و بعد سخن از انتفاع انسان از ما فی الأرض می‎کند. ترتیب انتفاع ما فی الأرض بعد از حصول حیات، اشاره به نعمت دومی است. 
مضمون کلی آیه ۲۹ در واقع انتفاع انسان از زمین و در یک جمله تسخیر آسمان‌ها و زمین توسط انسان است. یعنی خداوند متعال انسان را به نحوی خلق کرد که بتواند از زمین و آسمان بهره ببرد. بعد خواهیم گفت که این بهره‌مندی انسان در واقع به این معنا است که آسمان و زمین در تسخیر انسان قرار می‎گیرد و این تسخیر، یک تسخیر عام است و انسان بما هو انسان قدرت تسخیر آسمان و زمین را دارد. 
اینکه در این آیه میفرماید «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ»، این «لکم» در واقع اشاره دارد به اینکه انسان از زمین و آسمان برای خودش در دنیا و دینش باید استفاده کند. انتفاع انسان در دنیا از ما فی الأرض جمیعا برای این است که جسم و بدنش را حفظ کند و تقویت شود برای اطاعت و بندگی تا به سعادت برسد. اما اینکه «ما فی الأرض جمیعا» چگونه قابل انتفاع است برای دین، به این صورت است که انسان از مجموع آنچه در زمین و آسمان است می‎تواند پی ببرد به مبدأ و تأمل در معاد کند. این صرفاً برای بهره‌مندی مادی نیست و اینطور نیست که انسان فقط از این دنیا برای تقویت جسم استفاده کند. یعنی کأنّ انسان خلق شده باشد برای اینکه تمام دغدغه‌اش بهره‌مندی از آنچه که در این دنیا وجود دارد، باشد. 
وقتی در آیه قبلی سخن از سیر حرکت انسان است، از اینکه «کنتم امواتاً» تا «ثمّ إلیه ترجعون»، گفتیم که اصل معاد و نبوت از آن آیه استفاده می‎شود؛ اما اینها همه در ظرف این دنیا است، یعنی این مسیر از دنیا شروع می‎شود تا برسد به قیامت. برای حرکت در این دنیا نیاز به ابزار و امکانات است که خداوند در این دنیا قرار داده است. خدایی که می‎تواند انسان را إحیاء کند و به این دنیا آورد و او را بمیراند و دوباره إحیاء کند و سپس او را به سوی خودش بازگرداند، به قدرت خودش زمین و آسمان را خلق کرده است برای انسان.
پس انتفاع انسان در این دنیا با توجه به آن سیر حرکت مقصود بالذات نیست بلکه مقصود بالعرض است؛ چون انسان می‎تواند از ما فی الأرض انتفاع ببرد بخاطر خود ما فی الأرض یعنی همه هدف انسان این شود که بهترین‌ها را بخورد و بپوشد و با فکر و خلاقیت خودش بهترین‌ها را اختراع کند و تمام دغدغه‌اش این انتفاع باشد.
گاهی هم می‎تواند این انتفاع برای دین و دنیا باشد به این معنا که قوت بدنش را حفظ کند تا بتواند خدمت و بندگی کند و نیز از آنچه که خداوند متعال با قدرت بی نهایتش خلق کرده، بهره گیرد منتهی بهره به این معنا که از این امور پی به خالق و خداوند ببرد و بداند که او مبدأ همه چیز در این عالم است و اوست که نهایتاً انسان به سوی او باز می‌گردد. پس اگر خداوند انسان را آفرید و به او یک نعمتی داد و یک مسیر حرکتی را تا رجوع به سوی خود قرارداد در این مسیر نعمت دومی هم به او داده که این نعمت دوم هم برای سالم رسیدن به آن مقصد است نه برای توقف در مسیر. اگر کسی نگاهش به دنیا انتفاع بما هو انتفاع باشد، معنایش توقف در مسیر است و اگر انتفاع از این دنیا برای این باشد که بندگی خدا را کند و از این رمز و راز ها کشف مبدئیت خدا را داشته باشد، چنین شخصی قطعاً می‎تواند این مسیر را به سلامت طی کند و لذا ملاحظه می‌فرمایید که تناسب خوبی بین این آیه با آیات قبل وجود دارد.
بر این اساس وقتی خداوند می‌فرماید « كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ  ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» و بعد در ادامه میفرماید « هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا»، کأنّ میفرماید «و کیف تکفرون بالله و قد خلق لکم و ما فی السماوات و ما فی الأرض جمیعا». 
این یک توضیح کلی در مورد ارتباط این آیه با آیه و آیات قبل بود. اما به خصوص ما درباره این سه بخش آیه نکاتی را باید عرض کنیم.
 
بخش اول: «« هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا»
در بخش اول سخن از این است که خداوند تبارک و تعالی خلق کرده برای انسان «ما فی الأرض جمیعاً» را. ظاهر «خلق ما فی الأرض جمیعا للإنسان» این است که خداوند این کار را با غرض انجام داده است چون می‎گوید «خَلَقَ لَکم». اینجا یک بحث کلی در مورد غرض‌مند بودن و هدفمند بودن افعال خداوند مطرح است. برخی از جمله اشاعره معتقدند که اصلا ما نمی‎توانیم برای افعال خداوند غرض در نظر بگیریم، چون هر نوع هدفی را که برای خدا در نظر بگیریم معنایش ایجاد محدودیت در مورد خدا است و این با مقام جامع مستجمع جمیع کمالات سازگار نیست. 
دلیلی را ذکر می‎کنند و آن این که اگر خداوند بخواهد غرضی داشته باشد در افعالش این غرض یا باید به خودش برگردد و یا به غیر، که اگر بخواهد به خودش برگردد معنایش این است که در ذات او نقص وجود دارد که چنین چیزی محال است. اگر بگوییم این غرض به غیر بر میگردد، این بحث پیش می‎آید که آیا این غرضی که به غیر برمی‌گردد آیا برای خدا اولی است که از این که این غرض به خود او برگردد یا اولی نیست. اگر بگوییم اولی است، در واقع خود خدا هم منتفع می‎شود از این غرض، چون مستلزم نقص در خدا است و کأنّ خداوند می‌خواهد با این غرض فایده‌ای را به خودش برساند؛ پس باید بگوییم عود این غرض به غیر لا یکون اولی عنده چون نفس التزام به اولویت عود این غرض به غیر مساوی است با نقص در ذات خداوند. اگر هم بگوییم «لیس باولی» به این معنا که این غرضی که خدا از افعالش (که در اینجا خصوص خلق است)، تعقیب می‎کند و می¬خواهد چیزی به غیر برسد، لا یکون اولی عنده یعنی اولویتی برای عود غرض به غیر نیست، معنایش این است که تحصیل این غرض برای غیر لا یکون غرضاً لله تعالی و لا یکون مؤثراً فیه. پس اگر بگوییم این غرض به خود خدا برمی¬گردد، محذور دارد و اگر هم بخواهد به غیر برگردد محذور دارد پس نتیجه این می‎شود که افعال خداوند هیچ غرضی را تعقیب نمی‎کند. 
استدلال¬های دیگری هم در اینجا ذکر کرده¬اند که نمی¬خواهیم وارد آن شویم چون بحث مفصلی در کلام است که آیا به طور کلی افعال خداوند غرضی را تعقیب می‎کند یا خیر. اشاعره معتقداند که غرضی تعقیب نمی‎شود. اما اهل تحقیق بر این باورند که اگر غرضی را در نظر نگیریم، این با حکمت خداوند سازگار نیست. 
از جمله افعالی که به خدا منتسب است، خلق است و خدا هم خالق است و همانطور که خداوند در همه افعال دیگر غرض دارد، در خلقت هم غرض دارد. عمل بر خلاف حکمت و لغویت محال است. من یک دلیل آن هم از باب نمونه عرض کردم که این در جای خودش مورد بررسی قرار گرفته و مسلماً آنچه که ما در این مقام می‎توانیم بگوییم، این است که خداوند در افعالی که انجام می¬دهد غرض دارد.
به هر حال از کلمه «لکم» می‎فهمیم که خداوند در اینجا غرضی داشته و إلّا به چه دلیل می¬فرماید که این آسمان و زمین را برای شما خلق کرد؟ خلق آسمان و زمین بیهوده نیست. 
علاوه بر استدلال عقلی بر غرض¬مند بودن افعال الهی از جمله خلق، ظهور برخی آیات در اینکه افعال خدا دارای غرض است کاملاً روشن است. یکی از آیاتی که چنین ظهوری دارد همین آیه است که غرض خداوند از خلق زمین و ما فیها جمیعا برای بهره¬مند شدن انسان است؛ آنوقت بهره‎¬مند شدن و انتفاع انسان را هم توضیح دادیم که این انتفاع هم برای دنیا است و هم برای آخرت.
سوال:
استاد: خیر، خطاب به انسان است آنها در اینجا مخاطب نیستند و بعد اینکه خود آنها جزء ما فی الأرض هستند، چه حیوانات و چه جمادات. می¬گوید شما هم که مخلوق هستید در این عالم اما همه چیز برای شما خلق شده است، مخاطب این آیه انسان¬ها هستند و خداوند هم از این خلق غرض داشته است.